قائم فرهنگ مهدویت
قائم : فرهنگ مهدویت
روز هفدهم:

سعد و نحس ایام

سعد و نحس ایام

قائم: دعا، اراده خدا و بینش ما از رویدادهای زندگی در بیان حاج آقامجتبی تهرانی و امام موسی صدر


وَ اَنْتَ الرَّؤُفُ الرَّحیمُ الْبَّرُ الْکَریمُ، الَّذی‏ لایُخَیِّبُ قاصِدیهِ، وَ لا یَطْرُدُ عَنْ فِنآئِهِ امِلیهِ، بِساحَتِکَ تَحُطُّ رِحالُ‏ الرَّاجینَ ( بخشی از مناجات امام سجاد ع) توای خدای با عطوفت و مهربان و نیکوکار و بزرگواری، که رو آورندگان بسویت را نومید نسازی و آرزومندات را از درگاهت نرانی، امیدواران به آستانه تو بار امید خویش را بیندازند. پرونده خبرآنلاین در روز هفدهم ماه مبارک رمضان را با دو روایت رمضانی از بیان امام موسی صدر و آیت الله مجتبی تهرانی سپری می نماییم.
هر کسی که نقش تربیتی دارد باید از روش «دعوت و دعا» انبیا الگو بگیرد/ درس های ماه رمضان آیت الله آقا مجتبی تهرانی اخلاص در دعا یعنی بریدن از غیر خدا
دعا این است که به خدا بگویی تو غنیّ بالذّات هستی و من فقیر بالذّات هستم. به همین جهت، من جز تو کسی را ندارم و از تو درخواست می‎کنم. بنابراین «خلوص در دعا» غیر از «خلوص در عبادت» است. این‏ها با هم فرق می‎کنند. اگر ما واقعاً به اینجا برسیم و باورمان شود که او غنیّ بالذّات است و غیر از او هیچ است، ثمره آن «انقطاع اِلی‏ الله» می ‏شود؛ و انقطاع اِلی‏الله، همان خلوص در دعا است. انقطاع اِلی الله یعنی کسی جز تو ندارم! این خلوص در دعا است و همین باعث می‎شود که دعا به اجابت برسد. دعا و دعوت، سرآمد کار انبیا
سرآمد کار انبیا دو چیز بود؛ یکی «دعوت» و دیگری «دعا». انبیا مردم را به راه حق دعوت می‎کردند، هدایتشان می‎کردند، بعد هم دعا می‎کردند و از خدا کمک می‎خواستند که دعوت‎هایشان نتیجه‏ بخش باشد. سیره و روش این‏طور نبود که فقط دعا کنند «خدایا هدایت‎شان کن»، بعد هم بی‏ تفاوت از کنار انحرافات جامعه عبور کنند؛ بلکه اوّل دعوت می‎کردند و تا آنجایی که توان داشتند تلاش می‏ کردند، پس از خدا هم کمک می‎طلبیدند تا با امدادهای غیبی کمکشان کند که این دعوت نتیجه‏ بخش شود. این کار انبیا بود. روش انبیا در هدایت خلق
حالا چند روایت می‎خوانم؛ خصوصاً آن کسانی که در صدد اصلاح دیگران هستند، دقت کنند! در روایتی راجع به پیغمبر اکرم دارد: «لما کان یدع الناس الی التوحید فهم یرمونه بالتراب و الحجاره و غیر ذلک»؛ وقتی حضرت مردم را دعوت به توحید می‎کرد، آن‏ها با سنگ و کلوخ و پیغمبر را می‎زدند. «فقیل له قد آن لک تدعوا علیهم کما کذا»؛ به پیغمبر گفتند حالا که می‎بینی این‏ها دارند با تو این‎طور برخورد می‎کنند، آن‏ها را نفرین کن. به پیغمبر گفتند آقا دیگر وقتش رسیده است که این‏ها را نفرین کنی؛ این‏ها آدم بشو نیستند! پیغمبر فرمود نفرین کنم؟! نه! باز هم دعایشان می‎کنم. بنابراین فرمود: «اللهم اهد قومی فأنهم لا یعلمون و انصرنی علیهم أن یجیبونی الی طاعتک». چه قدر زیبا است! یعنی خدایا من را بر آن‏ها نصرت بخش، تا دعوت من را به فرمان‎برداری از تو پاسخ مثبت دهند. در غزوه احد دارد: «کَانَ النَّبِیُّ یُرْمِی وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ». یعنی به سمت پیغمبر اکرم تیراندازی می‏ کردند و با این وجود حضرت می ‏فرمودند خدایا، قوم مرا هدایت کن! این روایت اخیر برای غزوه احد بود؛ همین مشرکانی که در غزوه احد در مقابل پیغمبر اکرم بودند و حضرت در حقّشان دعا فرمود، آیا بعد همه آن‏ها مسلمان نشدند؟! دیگر بهترین شاهد است. حضرت در غزوه احد می‎گفت: «اللَّهُمَّ اهْدِ»؛ خدایا هدایتشان کن، این‏ها نمی‎فهمند! در تاریخ خوانده ‏اید که بعد خبیث ‏ترینِ آن‏ها هم به حسب ظاهر اسلام آورد. گذشته از این‏که همه انبیا به خصوص پیغمبر اکرم «رحمةللعالمین» بودند، امّا این کارها حساب‏ شده بود. این یک روش بود که ایشان آموزش می‎دادند. اصلاً به بشر روش می‎دادند که اگر بخواهی کسی را هدایت کنی باید ایستادگی کنی. این یک روش است که پیغمبر به ما می‏ آموزد. اگر می‎خواهی انسان بسازی، تا اتفاقی افتاد نفرینش کنی فایده‏ ای ندارد. نفرین یعنی چه؟! به پدر و مادرها می‎گویم، به اساتید می‎گویم، همه کسانی را می‎گویم که نقش سازندگی و تربیتی برای دیگران دارند. چرا زود نفرین می‎کنی؟ این روشِ دست‎گیری نیست؛ روش انبیاء این‏گونه نبوده است. روش انبیا «دعوت و دعا» بوده است، آن هم دعای خیر. انبیا اصلاً ناامید نمی‎شدند، وگرنه کار هدایت را پیش نمی‎بردند. بله، دعا هم هست؛ مسلّماً دعا مؤثّر است و ما شکّی هم در این نداریم؛ امّا باید دعوت هم باشد. دعای تنها کارساز نیست. همه چیز و همه کس و همه زمان ها و مکان ها و حالت ها در مقابل خداوند مساوی اند/ تفسیرهای ماه رمضان امام موسی صدر تفسیر سوره اخلاص (بخش دوم) سوره اخلاص، سوره بزرگی است که در احادیث ثلثِ قرآن دانسته شده است. درباره شرح آیات آن و مضمون و مفهوم سوره سخن گفتیم (اینجا) اینک به ادامه تفسیر می پردازیم. در حدیث آمده است که این سوره نَسَبِ پروردگار است. چنان که می دانید عرب ها برای خدایان و افراد و بزرگانشان نَسَبی ذکر می کردند. هر کسی به قبیله یا خانواده یا عشیره ای نسبت داده می شد، حتی برای اسب ها و بت ها هم نسبی قائل بودند. هُبَل و لات و عُزّی و وُد و یَغوث و یَعوق هر کدام به تاریخ و قبیله و گروهی منسوب بودند. به همین سبب، از پیامبر دربارة نسب خداوندی پرسیدند که آن حضرت عبادت می کرد و مردم را به سمت او فرا می خواند، و در پاسخ، سورة اخلاص نازل شد. سورة اخلاص ایمان اسلامی به خداوند را به صورت کوتاه و مفید در خود دارد. از همین رو، ثلث قرآن دانسته شده است، چونکه قرآن کتاب شریعت است و بنیان شریعت هم توحید و نبوت و معاد است. توحید شرطِ بنیادین و اولین شریعت است. «لَم یَلِد وَ لَم یُولَد» او فرزندانی ندارد، پس نوه و داماد و عروس و خویشاوندی هم ندارد. زاده هم نشده است، یعنی نه پدری دارد و نه مادری. وقتی پدر ندارد، عمو و عمه و عموزاده ندارد. و وقتی مادر ندارد، دایی و خاله و دایی زاده ای ندارد. پس هیچ کس را با خداوند قرابتی نیست، نه از جانب فرزندی و نه از جانب پدری. او عشیره ندارد، چونکه پیوند ما به عشیره از راه ولادت است. در تفسیری دقیق تر از آنچه گفتم، می گویند «ولادت» به معنای فرزند داشتن و زاییدن نوعی ولادت است. در لغت هر چیزی که از چیز دیگری پدید می آید، زاییدن خوانده می شود. اما خداوند نه از چیزی زاییده شده است و نه چیزی از او خارج می شود، مانند جوشیدن آب از زمین یا روییدن میوه از درخت. آنچه از خداوند صادر می شود این گونه نیست. این بیان معنایی سطحی از آیه است. اندکی ژرف در این آیه می اندیشیم تا پیوند این آیه را با عقیدة توحید دریابیم، توحیدی که در اسلام بسیار بدان پرداخته شده است. همة ادیان و خصوصاً اسلام بر توحید و تعمیق اثرات توحید بر زندگی خصوصی و اجتماعی ما تاکید دارند. به این آیه می اندیشیم تا اثر این مفهوم را دربارة خدا دریابیم. گفتیم که خداوند نه می زاید و نه زاییده شده است. نه عشیره ای دارد و نه خانواده و خویشاوندانی. بر این اساس، همة مردم برای خدا یکسان اند، همچون داندانه های شانه. هیچ کس بر اثر خویشاوندی یا نسبتی خاص به او نزدیک نیست. از طرفی، گفتیم خداوند صمد است، یعنی بی نیاز از مردم است و همه به او نیازمندند. او به چیزی نیاز ندارد، اما همه چیز به او نیازمند است. به زمان و مکان نیازی ندارد، اما زمان و مکان به او نیاز دارد. بنابراین، همة آدمیان در مقابل او مساوی اند، او به کسی برای کمک یا تقسیم کار نیاز ندارد و همه در برابرش مساوی اند. این تساوی برای ازمنه و امکنه و اشیا و حالات و همه چیز صادق است. همه چیز در مقابل خدا مساوی است، چونکه او به کسی یا چیزی نیاز ندارد. ما انسان ها بعضی از انواع خوراکی را بیشتر دوست داریم، چونکه بدان نیازمندتریم. بعضی از پوشاک ها را دوست داریم، چون به آنها نیاز داریم. برخی میوه ها را بیشتر می پسندیم، چون محتاج آنها هستیم. اما خداوند از هر چیزی بی نیاز است. هر خوراک و پوشاک و نوشیدنی و کوه و رود و خانه ای برای خدا یکسان است. همة مکان ها و زمان ها برای خدا یکی هستند. از این تحلیل می فهمیم که همه چیز، هر مکان و زمان و شخصی، در مقابل خداوند یکسان است و هیچ کس را بر دیگری و هیچ مکانی را بر مکان دیگر و هیچ زمانی را بر زمان دیگر برتری نیست. خداوند در بعضی اشیا اسباب و نشانه هایی قرار داده و آنها را رمز دانسته است، مانند کعبه و روز جمعه و ماه رمضان و غیر اینها. ما هم برای برخی اماکن یا روزها اعتبار و خصوصیت خاصی قائل هستیم، مثل روز استقلال یا پرچم. اعتبار پرچم از قانون است، نه اینکه ذاتاً احترامی دارد. پول هم کاغذی است مثل دیگر کاغذها، اما به اعتبار حاکم و قانون و قدرت قانون این اوراق ارزش یافته است و همچون دیگر کاغذها نیست. به اینجا رسیدیم که همة اشیا و زمان ها و مکان ها و حالات برای خداوند مساوی اند. نکتة اساسی این است که در مجموعة بشری هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر به علم و تقوا. مردم همچون دندانه های شانه در مقابل خداوند مساوی اند. کسی با خداوند خویشاوند نیست و هیچ کس، چنان که یهود می گوید، از اولیای خداوند نیست: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا المَوتَ إن کُنتُمْ صادِقِین» خداوند در این آیه می خواهد این اندیشه را رد کند که کسانی اولیای خداوند هستند. نتیجه این است که خداوند اولیایی یا مردمانی ندارد که برگزیدة خداوند باشند. دلیل این مساله هم این است که اگر گناه کنید خداوند عذابتان می کند و اگر اولیا یا خویشان خداوند بودید، عذاب نمی شدید. هیچ طبقه ای برتر از طبقة دیگر نیست. این تفکر طبقاتی در هند، که عده ای نجس اند، و هم در اروپای قرون وسطا یا به صورت کلی این تفکر که طبقه ای از مردم به خداوند نزدیک تر و بالاتر از قانون اند و طبقه ای دیگر از خداوند دورتر و زیر سلطة قانون هستند، از بنیان نادرست است. بنابراین، «وَ أَن لَیسَ لِلإنسانِ إلَّا ما سَعی وَ أَنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُری» پس همة آدمیان در یک خط قرار دارند و کسی به سمت خدا پیش نمی رود، مگر به اندازة عملی که انجام داده است. خداوند اراده نکرده که گروهی عقب مانده باشند و گروهی پیشرفت کنند! همین مساله درباره شرایط نظام ها هم صادق است؛ ملتی فقیر و ملتی عقب افتاده و ملتی جاهل و ملتی عالم و ملتی پیروز است. آیا خداوند پیروزی را به شرقیان اختصاص داده است؟ آیا خداوند شرق را در مقابل غرب برگزیده است؟ آیا خداوند اراده کرده است گروهی عقب افتاده باشند و گروهی دیگر پیشرفته؟ حاشا که چنین باشد. خداوند بالاتر از این سخنان است. خداوند نسبت به همة حالات یگانه است. به هر جایی که برسیم: «فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم» یعنی جهل و عقب ماندگی و فقر و گرسنگی و خواری نتیجة اعمال افراد جامعه است و هر پیشرفت و موفقیت و دانش و کمالی نتیجة کار خودمان است: «إنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»؛ «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاسِ» پس سعادت و بدبختی اجتماع و فقر و بیماری و جهل و شکست و پیروزی و دانش و فرهنگ و هر اتفاقی در جامعه، نتیجة مستقیم اعمال خودمان است و اگر ما چیزی را نخواهیم، هیچگاه بر ما تحمیل نخواهد شد. در عالم وجود سعد و نحس وجود ندارد این معنای توحید است و آنرا احدیت و صمدیت و نَسَب نداشتن خداوند گرفته ایم. خداوند نمی خواهد مردمی را بر دیگر مردمان برتری دهد، مگر آنکه خود بخواهند؛ اگر پیشرفت خواستند، پیشرفت می کنند، و اگر عقب ماندگی خواستند، عقب خواهند ماند. این معنا از توحید روحیة واقع بینی آدمی را تقویت و او را فعال تر می کند تا بداند به هر جا که رسد، نتیجة اعمال و اقدامات خودش است، بنابراین، جوامع عقب مانده، چه دانسته و چه ندانسته، خود این گونه خواسته اند و جوامع پیشرفته خود جامعة خویش را ساخته اند. خداوند یکتاست و نسبتی با مکان و زمان و شیئی ندارد. در عالَمِ وجود سعد و نحس نیست، ما حیوان نحس مانند بز یا سعد مانندِ گوسفند نداریم. مؤمنان، توجه کنید که بز در نزد برخی نحس و گوسفند نزد دیگرانی سعد است، هیچ تفاوتی میان کوزة پر و خالی نیست. روزهای 13 و 27 و 25 و روز عصر چهارشنبه هیچ فرقی ندارد. تفأل هست، اما تفأل به خیر که راهی است به سمت پیشرفت و فعال کردن آدمی. اما تطیّر نداریم و چنین مساله ای در اسلام نیست. پیامبر فرموده اند: «رُفِعَ عَن أُمّتِی تِسعَ... الطِّیَرَ›ُ» تطیّر به معنای بدبینی است و اشیا گناهی مرتکب نمی شوند و سعد و نحس میان آنها نیست. اشیای مختلف تنها در خواص طبیعی و علمی با هم تفاوت دارند. بدین سان می بینیم که احدیت و صمدیت خداوند از معنای انتزاعی خود درمی گذرند و به درون زندگی ما راه می یابند. ما در عالم اسباب و در جهانی عقلانی به سر می بریم که همة هستی برای ما خلق شده است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» و «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَراتٌ بِأَمرِهِ» همه چیز برای ماست و کلیدی دارد، و کلید اشیا علم است و عمل. باید تلاش نماییم تا به آنچه می خواهیم برسیم. در غیر این صورت، به اهدافمان نخواهیم رسید. پس، همه چیز و همه کس و همة زمان ها و همة مکان ها و همة حالت ها در مقابل خداوند مساوی اند و در بین آنها سعد و نحس و دور و نزدیک وجود ندارد، مگر به اندازه ای که برای آن تلاش می نماییم. نمی توانیم برای پیشرفت به تاریخ یا اجداد خود تکیه نماییم. حضرت محمد به دخترش، فاطمة زهرا، می گوید: «إنِّی لا أُغنِی عَنکِ مِنَ اللهِ شَیئاً» آیا باید به خانواده و خویشان خود بنازیم؟ آیا باید به سفیدپوست بودن افتخار کنیم؟ چه تفاوتی میان سفید و سیاه در نزد خداوند هست؟ مفهوم احدیت تفاوت نژادی میان سفید و سیاه را رد می کند. پس با تأمل در مفهوم احدیت و صمدیت درمی یابیم که نژادپرستی ناپذیرفتنی است. «قُل هُوَ اللهُ» جامع همة کمالات و اسماء حسنی و امثال علیاست. او احد و صمد است که نه زاده شده و نه می زاید. برای او همتایی نیست. این معنا از خداوند اصل و اساس است. او ما را آفریده و راه ما به سمت اوست و هر که، در هر زمان و مکان و شرایطی، خود تلاش کند، مقرَّب او خواهد شد: «إنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتقاکُم» هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر در تقوا و جهاد و عمل و دانش، چنان که قرآن این چهار مورد را صراحتاً ذکر می کند. این معنای «قُل هُوَ اللهُ أَحدٌ» است. این سوره را مخلصانه با زبان و قلب و عقل می خوانیم و با آن حقیقتاً زندگی می نماییم تا احساس اعتماد به نفس را در ما تقویت کند و اعتماد به نفس به این معنا اعتماد به خداوند است. ما فقط بر اعمال خود تکیه می نماییم و خدا را از رگ گردن به خود نزدیک تر می دانیم. مسائلی که گفتم اندکی از معنای «قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ» است که تصویری از خداوند برای ما ترسیم می کند؛ تصویری که باید بدان معتقد باشیم و با عقل و دل بشناسیم و آنرا در زندگی عادی خود وارد نماییم.
/6262


منبع:

1399/02/23
14:05:44
5.0 / 5
2908
تگهای خبر: آموزش , ادیان , اسلام , اسلامی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۳