قائم فرهنگ مهدویت
قائم : فرهنگ مهدویت
گزارش مهر به بهانه نمایش داعشی اروپایی در سریال خانه امن

درون داعش چه می گذرد؟

درون داعش چه می گذرد؟

به گزارش قائم خبرنگاران و روزنامه نگاران گوناگونی برای ملاقات، مصاحبه و تکمیل گزارش های خود با وجود تمام خطراتی که تهدیدشان می کرد وارد گروه های داعشی شدند و بعد از آن خاطرات خویش را در چارچوب کتاب منتشر نمودند.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: فرهنگ و ادبیات در همه کشورها و جوامع، بستری برای بیان حرف های آدم هایی فراهم می آورد که قصه دارند؛ قصه هایی که شنیدشان به داشته های بقیه آدم ها اضافه و آنها را با یک دنیای جدید آشنا می کند. بنابراین با مروری بر آثار انتشار یافته در یک کشور می توان وقایع، رخدادها و تاریخ آن کشور را هم متوجه شد. در سال های اخیر، خاطرات خیلی از اروپایی هایی که به گروه های داعشی و سلفی پرداختند در چارچوب کتاب منتشر گردید.
در گزارش قبلی اشاره کردیم که به بهانه پخش سریال «خانه امن» و نمایش یک آلمانی که به داعش پیوسته بنا داریم در چند گزارش به مبحث رشد سلفی گری در اروپا و مواجهه غربی ها با داعش و گروه های تکفیری بپردازیم.
در گزارش پیش رو نگاهی خواهیم داشت بر چند اثری که حاصل نوشته ها و روایتگری چند روزنامه نگار غربی در ملاقات و مصاحبه با داعشی هاست. هر سه اثر اشاره شده در گزارش به ز بان فارسی هم ترجمه شده اند.
«مهمان خانه بیوه های جوان» نوشته آزاده معاونی با ترجمه معصومه فخار موحد و احمد قدیمی توسط انتشارات کتابستان معرفت انتشار یافته و روایتگر زندگی سیزده جوان و پیر، تحصیلکرده وبی سواد را در پیوستن به داعش است. نکته قابل توجه در اثر نامبرده این است که هیچکدام از کتاب هایی که تلاش می کنند ظهور وحشتناک داعش را به تصویر بکشند به جایگاه زنان در این سازمان اشاره ای نکرده اند؛ اما زنان برای تأسیس خلافت ابوبکر البغدادی ضروری بودند.
آزاده معاونی، خبرنگار و روزنامه نگار ایرانی - آمریکایی در این کتاب با نگاه خبرنگارانه خودی به ماجرای جذب و حضور زنان داعش نقبی زده و حاصل سال ها تحقیق میدانی خویش را با مخاطب به اشتراک گذاشته است.
در بخشی از این اثر که ماجرای پیوستن چهار دختر از شهر لندن به داعش است آمده است: بعد از مفقود شدن چهار دختر در لندن که به رقه رفته بودند و به داعش پیوسته بودند، خانواده ها از پلیس بسیار ناراحت و عصبانی بودند. سلمان فارسی، شیخ مسجد شرق لندن، بین خانواده ها و پلیس میانجی گری می کرد. او خود از این ماجرا شوکه شده بود و هرروز به حرف های تکراری آنها گوش می داد. مردم می گفتند پلیس به علل خاصی به آنها اجازه رفتن داده است؛ شاید به جهت اینکه بفهمد از کجا می روند و بتوانند از ماجرای سیل عظیم دخترانی که از لندن به رقه می روند سردربیاورند. وکیل خانواده احتمال داد که پلیس به این علت به آنها اجازه داده است که نیروهای امنیتی بریتانیا را میان داعش تقویت کند.

پس از این اتفاقات «ساراخان» که یک زن مسلمان بریتانیایی و از فعالان مبارزه با افراطی گری از دیدگاه حقوق بانوان بود فعالیتهای گوناگونی در جهت شفاف کردن مبحث زنان و پیوستن آنها به داعش انجام داد. وی در سال ۲۰۱۶ کتاب «میدان نبرد برای اسلام بریتانیا» را به کمک مشاورش که در دولت آن زمان کار می کرد نوشت و منتشر نمود.
در بخش دیگری از این کتاب ماجرای یک زوج تازه مسلمان شده که در فرانکفورت زندگی می کنند روایت شده است. برپایه این داستان دنیا با سلیم که اصالتاً ترک بود ازدواج می کند و بعد از ازدواجش متوجه می شود که عقاید همسرش به سمت افراطی گری و سلفی گری می رود ولی چون به او علاقه داشت و فکر می کرد که باید گوش به فرمان همسرش باشد به پیشنهاد او در مورد مهاجرت به سوریه جواب بله داد و به خانواده ش هم به دروغ اظهار داشت که تصمیم گرفتند برای مدتی در ترکیه زندگی کنند. دنیا در تمام این مدت به جهت اینکه خودش را برای رفتن به سوریه قانع کند با خودش فکر می کرد که سوریه جایی است که هیچگاه به آنجا سفر نکرده علاوه براینکه نزدیک بیروت و یک حمله مسلحانه ضد دیکتاتوری است که مردم خویش را می کشد.
اثر دیگری که اتفاقات و ماجراهای داعش را روایت کرده است کتاب «۱۰ روز با داعش» نوشته «یورگن تودنهوفر» روزنامه نگار آلمانی است که در کشور ما هم توسط علی عبداللهی و زهرا معین الدینی ترجمه و توسط انتشارات کوله پشتی انتشار یافته است.
نویسنده در سفری ده روزه همراه با پسرش و یکی از دوستان او، پا در راه سفری گذاشته که بسیاری آنرا بازگشت ناپذیر می دانستند ولی حس کنجکاوی خبرنگاری او نگذاشته که از خیر این سفر بگذرد.
یورگن تودنهوفر در بخشی از این اثر به شرح صحبت هایش با ابوقتاده جوان آلمانی محلق شده به داعش و عامل آمدن او به این سفر پرداخته و زاویه تازه ای از مسائل پیرامون داعش و خبرهای در ارتباط با آنرا نمایان کرده است. در ادامه بخشی از این قسمت کتاب را می خوانید؛
جلوی یک کبابی نگه می داریم تا چیزی برای خوردن تهیه نماییم. دوربرمان را نگاه می نماییم. به نظر می آید در رقّه زندگی کاملاً عادی در جریان است. اصلاً قابل تصور نیست که در اینجا یک سازمان تروریستی حکومت می کند و ما در مرکز ترور باشیم. البته وقتی سرها را سرچوب می کردند و انسان ها را به صلیب می کشیدند، اینجا نبودیم. فردریک [پسر نویسنده که در این سفر او را همراهی می کند] با اجساد گروگان ها چه می کنند. ابوقتاده خونسرد پاسخ می دهد: «هر کدام را جایی دفن می نماییم.» در ضمن سربریدن بعنوان مجازات مرگ یک تصمیم سیاسی داعش است که از سوی مقامات بالا گرفته می شود.
به راهمان ادامه می دهیم. جلوی یک خانه ی چند طبقه معمولی نگه می داریم. در این منطقه فقط این جور خانه ها هست. برق نیست. به پتو هم نیاز داریم.
در اتاق نشیمن می نشینیم تا درباره ی بعضی چیزها صحبت نماییم و ساندویچ بخوریم. آپارتمان تاریک تاریک است. ابوقتاده شروع می کند: خلیفه ابوبکر البغدادی تا حد ممکن هیچگاه در انظار عمومی ظاهر نمی گردد. به چند دلیل: یکی به علل امنیتی و از طرفی دولت اسلامی نمی خواهد از البغدادی بُت بسازد.

برای اینکه خلیفه در مسجد در ملاعام ظاهر شود، سه ماه برنامه ریزی و مقدمات کار لازم است. بسیار پرهزینه است. هر چه باشد داریم ضد ۶۰ کشور می جنگیم. «بنگاه های دروغ پراکنی» غرب مدام همه ی ما را به حیرت وامی دارند. همسر سابق البغدادی و پسرش برخلاف گزارش رسانه های غربی هیچگاه در لبنان دستگیر نشده اند. همین طور حمله ی دروغین به کاروان ماشین البغدادی تبلیغ محض بود. واقعاً فکر می کنید البغدادی آن قدر احمق است که با یک کاروان ماشین حرکت نماید تا بیشترین توجه را به خودش جلب کند؟» دفتر خلیفه مجاز است که همه چیز را برنامه ریزی کند، اما تمام تصمیم های بزرگ را شخص خلیفه می گیرد. اجازه ی ورود ما به قلمرو دولت اسلامی و تضمین امنیت ما هم تصمیم او بوده است. نیروهای هوایی اسد فقط در طول روز بمباران می کنند، نه شب ها. هواپیمای شان بسیار فرسوده اند. اسد در هوای نامساعد، اصلاً قادر به بمباران نیست ولی آمریکایی ها شب ها هم بمباران می کنند. به نظر او جبهه النصره و ارتش آزاد سوریه مرتدند. البته اگر به خاطر کارهایی که مرتکب شده اند، طلب بخشش کنند می توانند به داعش بپیوندند. هم اکنون در آلمان هم امکان حمله وجود دارد. در این مورد العدنانی، سخنگوی دولت اسلامی چنان که همه می دانند فراخوان داده است.
«به من گفتند تنها بیا» از دیگر آثاری است که روایتگر همراهی یک خبرنگار آلمانی با داعشی هاست. این اثر نوشته سعاد مخنت خبرنگار و نویسنده آلمانی است که در کشور ما توسط انتشارات کتابستان معرفت با ترجمه فائزه نوری انتشار یافته است.
سعاد مخنت، زن مسلمانی از تبار مراکشی-ترکی که در آلمان به دنیا آمده و بزرگ شده بود درخواست کرده بود تا با یکی از رهبران داعش مصاحبه کند. تقاضای او برای مصاحبه در طول روز و در مکانی عمومی رد شد، به جای آن باید ساعت ۱۱: ۳۰ شب، در مرز ترکیه و سوریه، سوار ماشینی می شد که یکی از فرماندهان ارشد داعش در آن نشسته بود. مخنت بر تردیدهایش غلبه کرد و برای مصاحبه رفت و با مرد جوانِ تحصیل کرده ای مواجه گردید که از خیلی جهات او را یاد برادر کوچک خودش می انداخت.
مخنت در کتاب «به من گفتند تنها بیا» در مورد مصاحبه ش با ابویوسف که از مهره های پرنفوذ داعش بود این گونه می گوید:
به من گفت داعش منابع و متخصصین فراوانی دارد. در حقیقت این گروه مدت ها قبل از ظهور در عرصه‌ی دنیا، در سکوت مشغول راه اندازی خود بود. افراد تحصیل کرده از کشورهای غربی، افسران امنیتی آموزش دیده از گارد ریاست جمهوری صدام حسین و دستیاران سابق القاعده در جرگه‌ی اعضایش بودند. پرسید: «فکر می کنید خُل وچل ها به ما می پیوندند؟ نه. ما آدم هایی از سراسر دنیا داریم. برادران بریتانیایی با مدارک دانشگاهی از تبارهای مختلف داریم: پاکستانی، سومالی، یمنی و حتی کویتی». بعدتر فهمیدم درباره‌ی نگهبانانی حرف می زد که گروگان های داعش لقب «بیتلز» به آنها داده بودند: جانِ جهادی و سه نفر دیگر با لهجه‌ی بریتانیایی.
از او پرسیدم چه چیزی باعث شد به این گروه بپیوندد. ابویوسف گفت از دورویی حکومت های غربی به تنگ آمده بود. از اینکه از اهمیت حقوق بشر و آزادی های دینی حرف می زدند اما ساکنان مسلمانشان را شهروند درجه دو حساب می کردند. به من اظهار داشت: «ببینید در اروپا چطور با ما برخورد می شود. می خواستم در همان جامعه ای بمانم که بزرگ شده بودم، اما احساسم به من می اظهار داشت: تو فقط یک مسلمانی، یک مراکشی، هیچگاه پذیرفته نمی شوی». گفت حمله‌ی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ ناجوانمردانه بود: سلاح کشتار جمعی ای در کار نبود، عراقی ها در ابوغریب شکنجه شدند، و این قضایا هیچ عواقبی برای آمریکایی ها نداشت.
به او گفتم: «شما می گویید مخالف کشتن افراد بی گناهید. پس چرا افراد بی گناه را می کشید و می ربایید؟»
چند ثانیه ساکت بود. بعد اظهار داشت: «هر کشوری شانس آنرا دارد که شهروندانش را آزاد کند. اگر نکند، مشکل خودشان است. ما به آنها حمله نکردیم، آنها به ما حمله کردند».
جواب دادم: «وقتی مردم را گروگان می گیرید، چه انتظاری دارید؟»
آن وقت آغاز به صحبت درباره‌ی پدربزرگ مراکشی اش کرد که برای آزادی خود ضد استعمارگران فرانسوی جنگیده بود، و می گفت آن جهاد نظیر این جهاد است. او اظهار داشت: «همه‌ی این ها نتیجه‌ی استعمار عراق توسط آمریکاست. حالا ما مشغول جهادیم تا جهان اسلام را آزاد کنیم».
بحثمان داغ و شخصی شده بود. پیشینه‌ی او و من تناظرهای زیادی داشت. اما مسیرهای متفاوتی را برگزیده بودیم، و مسیر من آنی نبود که او «راه درست» برای یک زن مسلمان بداند.

پرسید: «چرا با خودت این کار را می کنی؟ واقعاً معتقدی که غرب به ما احترام می گذارد؟ رفتار یکسانی با مسلمان دارد؟ یگانه راه درستْ راه ماست». منظورش راهِ به اصطلاح دولت اسلامی بود.
به من اظهار داشت: «مطالبت را خوانده ام. با رئیس القاعده در مغرب اسلامی مصاحبه کرده ای. چرا فقط گزارشگر هستی؟ چرا برنامه‌ی تلویزیونی خودت را در آلمان نداری؟ با این همه جایزه که بُرده ای، چرا در حرفه ات در آلمان جلو نرفته ای؟»
نمی توانستم تظاهر کنم که منظورش را نمی دانم. بزرگ شدن و به جایی رسیدن در حرفه ام، بعنوان یک مسلمان در اروپا، گاهی اوقات دشوار بود. من روسری نمی پوشم. لیبرال و فمینیست حساب می شوم. در نوشتن کتابی درباره‌ی یافتن آخرین نازی های زنده در مراکش همکاری کرده ام. چند بورسیه‌ی معتبر در آمریکا بُرده ام. اما ابویوسف حق داشت: من در آلمان برنامه‌ی تلویزیونی ندارم. اگر یک مهاجر مسلمان یا حتی فرزندِ مهاجران باشید، برای رُشد در کشور من، باید تمکین کنید و ترقی خواهی اروپایی را تمجید کنید. اگر حکومت را زیاده از حد علنی نقد کنید یا سؤال های جدی درباره‌ی هر چیزی (از سیاست خارجی تا اسلام هراسی) مطرح نمایید، امکان دارد ضربه‌ی شدیدی بخورید.

1399/09/19
17:29:38
5.0 / 5
1124
تگهای خبر: آموزش , اسلام , اسلامی , امنیت
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۲