قائم فرهنگ مهدویت
قائم : فرهنگ مهدویت

راهی باید جست برای از تو گفتن

راهی باید جست برای از تو گفتن

قائم: دل نوشته ای از سید مهدی شجاعی در میلاد حضرت رسول خاتم(ص)


مانده ‏اند عالمیان و آدمیان كه كدامین لحظه را، لحظه ولادت تو بشمارند؟ كدامین روز را، روز تولد تو نام بگذارند؟ تو كی در وجود آمدی كه ورودت را و زمان آمدنت را جشن بگیرند؟ خورشید و ماه و ستارگان تا بدانجا كه حافظه‏ شان یاری می‏ كند به تو سلام می ‏گفته ‏اند. نرگس‎ها نخستین ركوع حیات را بر آستان تو كرده ‏اند. موج‎ها از ازل سر بر ساحل رسالت تو می‏ ساییده ‏اند. سرسخت‎ترین و بی محاباترین لاله ‏ها و آلاله ها در بی انتهاترین دشت‎ها، نام تو را هر پگاه فریاد می‏ كرده ‏اند. پیغمبران و رسولان همه در كلاس تو درس رسالت می‏ خوانده ‏اند. سرو و صنوبران مدام راستای قامت تو را تداعی می‏ كرده ‏اند. بلبلان و قناریان هر چه یاد دارند، همیشه مدح تو می‏ گفته ‏اند. گل‎های محمدی همه با نام تو پر می‏ گشوده ‏اند. قطرات باران، اندیشه حیات را وام از تو می‏ گرفته ‏اند. بنفشه ‏های جان باخته و دل افروخته همیشه در صفحه سینه سوخته خویش تصویر روشنی از تو می‏ یافته‏ اند. در حافظه جویبارها، جز تكرار نام تو هیچ نیست. شبنم ‏ها هر چه به خاطر دارند بر تو درود می ‏فرستاده ‏اند. قبل از تو را، كسی به یاد ندارد. باری، مانده ‏اند عالمیان و آدمیان كه كدامین لحظه را لحظه ولادت تو بشمارند. موجودات هر چه به گذشته‏ ها می ‏نگرند، هر چه در خورجین سوابق خویش جستجو می‏ كنند، هر چه زمین ماضی را می‏ كاوند، هر چه نگاه در زوایای حافظه می ‏گردانند، جز تو هیچ نمی ‏بینند. راهی باید جست برای سخن گفتن از ولادت تو. آنسان كه عرشیان لب به شكوه نگشایند و مقربان گره گلایه بر ابرو نیفكنند. بدانگونه از تولد تو سخن باید اظهار داشت كه هستی برنیاشوبد و حیات بی‎قراری نكند. چه، هیچ رشحه ‏ای از حیات، تو را قبل از خویش نیافته است. و چگونه بیابد كه حیات از نور تو در وجود آمده است. هستی، طفیل آمدن توست. چنین نبود كه خداوند تو را برای هستی خلق كند. هستی به افتخار تو آمد. تو برای عالم نیامدی، عالم برای تو آمد. مگر نه خداوند، تو را قبل از همه، از نور خویش آفرید و جهان از كرشمه چشم تو موجود شد؟ مگر نه افلاك در التهاب غمزه نگاه تو پدید آمد؟ مگر نه تو مقصود بودی و ماسوا به تبع ؟ آن گنج مخفی كه خداوند بود و دوست داشت كه یافته شود مگر به آفرینش تو یافته نمی شد؟ مگر تو برترین شناسای پروردگار خویش نبودی؟ چه كسی می‏ توانست بیاید كه او را بهتر از تو دریابد؟ مگر بنای آفرینش بر عبادت نبود؟ مگر تو عابدترین بنده خدا نبودی؟ مگر با خلق تو آن غایت به تحقق نمی‏ نشست؟ مگر با آغاز تو، كار آفرینش اختتام نمی‏ گرفت؟ آری، تو همه بودی و با آمدن تو انگیزه‏ای برای خلقت دیگران نبود. آری، ولی، تو «رحمة للعالمین» بودی. و در «رحمة للعالمین» بودن تو همین بس كه عالم و آدم از نور تو آفریده شد و وام حیات از تو گرفت با آن كه تو خلق كامل و كاملترین خلق بودی. باری سخن گفتن از تو و ولادت تو نه سخت و دشوار، بل خطرناك و محال است. محال بدین جهت كه موجودات، قبل از تو نبوده ‏اند تا از ولادت تو سخن بگویند، جز خالق، كسی زمان خلق تو را چه می ‏داند؟ و خطرناك از آن جهت كه تو معشوق خداوندی، تو حبیب و محبوب اویی. و هیچ عاشقی، غیرتمندتر از خداوند به معشوق خویش نیست. همو كه تو را سلام كرد و فرمود كه نه فقط خلایق و افلاك را كه بهشت و جهنم را حتی به خاطر تو می ‏آفرینم. بهشت را محض یاران تو و جهنم را برای مخالفان تو. آری، با چنین غیرتمندی عاشق، سخن گفتن از معشوق بس خطر آكنده است. معشوقی كه پیامبران سلف همه آرزو می ‏كرده ‏اند كه از امت او باشند و در ركاب او. معشوقی كه ملائك تا ابد مأمور صلوات بر او شده ‏اند. معشوقی كه راه شناختش جز بر خدا و ولی او بسته است. چگونه مخلوقی كه از نور او پدید آمده است و نمی‏ فهمد كه او از كی، كجا وچگونه بوده است، از او سخن بگوید؟ گوهر پاك تو از مدحت ما مستغنی است فكر مشاطه چه با حسن خداداد كند؟


منبع:

1398/09/06
16:25:31
5.0 / 5
4816
تگهای خبر: پیامبر , جشن , دین , عبادت
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۵