قائم فرهنگ مهدویت
قائم : فرهنگ مهدویت
پاسخی به یك مساله تاریخی؛

نامه ای که هیچگاه به دست ارتشی ها نرسید

نامه ای که هیچگاه به دست ارتشی ها نرسید

قائم: تنها چیزی که شاید بتوان آنرا با امان نامه ادعایی آقای دهباشی اشتباه گرفت، ماجرای پیامِ نارسیده امام به ارتشیان در بهمن57 است که آقای داریوش فروهر درباره ی اش خاطره اش را نقل کرده است.



خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سرهنگ شاداب عسگری نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر و دفاع مقدس بتازگی مطلبی با عنوان «ردیه ای بر ادعای آقای دهباشی درباره ی ارتش شاهنشاهی» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.
عسگری در این مطلب برخی مسائل مطرح شده توسط حسین دهباشی دیگر پژوهشگر تاریخ معاصر را رد کرده و برای مردود دانستن آنها ادله و اسنادی را ضمیمه نوشته خود کرده است.
در ادامه مشروح متن این یادداشت را می خوانیم؛
مدتی است بخش کوتاهی از فیلم گفتگوی چندسال قبل آقای حسین دهباشی با آقای ابراهیم اصغرزاده در فضای مجازی درحال بازپخش است. در قسمتی از این فیلم، آقای دهباشی سه نکته پیرامون عملکرد ارتش در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی و چگونگی مواجهه انقلابیون با آنان پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بیان کرده است:
نکته اول: اگر ارتش اعلام بی طرفی نمی کرد، انقلاب اسلامی با وجود رهبری امام و کوشش های انقلابیون با خونریزی بسیار شدیدتری اتفاق می افتاد، ولی بعد از اعلام بی طرفی ارتش، فرماندهان عالی رتبه ارتش اعدام شدند.
نکته دوم: زمانی که امام خمینی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد ایران شدند، یک هلیکوپتر هوانیروز ایشان را جابه جا کردند. پس امام به قسمتی از ارتشی ها اعتماد کردند و سوار هلیکوپتر نظامی شدند.
نکته سوم: سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی ارتش، دستگیر نشد؛ بلکه خودش را تسلیم کرد. چونکه امان نامه داشت. اما در گام نخست امان نامه ها شکسته شدند. بلا فاصله ربیعی و سران ارتش که موجب خونریزی کمتر شده بودند، در پشت بام مدرسه رفاه اعدام شدند.
با توجه به این که این ادعاهای پاسخ داده نشده، هرچندوقت یک دفعه در فضای مجازی داغ و دست به دست می شود، توجه مخاطب را به چند نکته جلب می کنم:
۱. ماجرای امان نامه:
الف) یکی از اشکالاتی که گریبانگیر تاریخ شفاهی ما است، بدیهی فرض کردن یک ادعا و برمبنای آن جلو رفتن است. در صورتیکه آن ادعای بدیهی فرض شده، خود نیاز به اثبات دارد. بنظر می رسد ماجرای امان نامه نیز از این دست موارد است. در سوابق و اسناد تاریخ مربوط به این موضوع، هیچ سابقه ای درباره ی «امان نامه به سران ارتش» وجود ندارد. به جز اسناد، هیچ یک از سران ارتش شاه و ارتشی هایی که محاکمه و اعدام شدند نیز چنین مطلبی را عنوان نکرده اند
ب) آقای دهباشی سال ها قبل با بهره بردن از فرصت و بودجه بیت المال، با ۵۷ نفر از سران حکومت پهلوی که مسؤولیت آنها از وزارت به بالا بود، چندهزار ساعت مصاحبه صوتی و تصویری داشته است. در این پروژه ۴ هزار قطعه عکس، ۲۰ هزار برگ سند نو یافته از اسناد دربار و ساواک و کارگزینی ارتش و مجموعه اسناد شخصی مصاحبه شوندگان نیز در دسترس ایشان قرار گرفته است. جالب آن که چنین ادعایی حتی در کتاب های منتشرشده آن پروژه نیز وجود ندارد.
ج) تنها چیزی که شاید بتوان آنرا با امان نامه ادعایی آقای دهباشی اشتباه گرفت، ماجرای پیامِ نارسیده امام به ارتشیان در بهمن ۵۷ است که آقای داریوش فروهر درباره ی اش خاطره اش را نقل کرده است. ماجرا از این مقرر است که مرحوم فروهر ۲۶ دی ۱۳۵۷ از ایران به پاریس رفته و همراه با امام به میهن بازمی گردد. او بعدها می نویسد: «در سفر پاریس برای دیدار و گفت و گو با امام خمینی، قرار شد بوسیله افسرانی که به انقلاب گرایش یافته اند و با من آمد و رفت دارند، برای خودداری ارتش از پشتیبانی نظام حاکم، اقدام کنم و ایشان پیام پیوست را نوشتند و دادند تا به ایران برگردم و اگر کار به دلخواه پیش رفت، آنرا انتشار دهم. به دلیل بسته شدن فرودگاه تهران، بازگشتم به ایران به عقب افتاد و عاقبت با خود ایشان به تهران آمدم و بی درنگ با سران ارتش تماس گرفتم، ولی آنها که با پادرمیانی ژنرال هویزر با بعضی! رابطه برقرار کرده بودند به اشکال تراشی پرداختند و من نیز از این کار خودرا کنار کشیدم و سه چهار روز بعد، اصل پیام را به امام خمینی (ره) بازگرداندم و تا اندازه ای هم به بازیگری های دیگران اشاره کردم».
متن آن پیام که هیچ وقت به دست سران ارتش نرسید، چنین بود: ۳ ربیع الاول ۹۹
«بسم الله الرحمن الرحیم
ارتش معظم ایران افسران محترم، درجه داران، سربازان اعزهم الله تعالی
با احترام خاطرنشان می کند از نظر ملت بزرگ ایران شورای سلطنتی و مجلسین و دولت ناشی از آنها، غیرقانونی و فاقد اعتبار ملی است و چون ارتش از ملت و ملت از ارتش است و پشتیبانی هر یک از دیگری از وظایف ملی است، لازم است به احترام ملت و رأی قاطع آن، ارتش خودرا از دولت غاصب برکنار کند و این مطلب را اعلام نماید. اینجانب بواسطه رهبری مبتنی بر حکم شرعی و آرای اکثریت قریب به اتفاق ملت، دولت موقت را برای تشکیل مجلس مؤسسان و دیگر امور مقدماتی معرفی می کنم تا ارتش محترم به وظیفه قانونی و ملی خود رفتار نماید و انشاءالله تعالی به نابسامانی ها و ‌پریشانی ها خاتمه داده شود. مطمئن باشید در صورتیکه به وظیفه ملی و قانونی خود عمل نمایید، ملت و دولت ناشی از آن در احترام و پشتیبانی شما کوشا خواهد بود. لازم به تذکر نیست که در این موقع حساس و خطیر، اختلاف کلمه سبب انهدام ارکان کشور خواهد شد و همه ما مسئول آن هستیم. والسلام علیکم روح الله موسوی خمینی»
همانطور که آقای فروهر نوشته، این نامه هیچگاه بدست ارتشی ها نرسید. دقت در متن این نامه هم مشخص می کند که نمی توان آنرا به «امان نامه» تعبیر کرد.
***
د) باتوجه به مطالب بالا، آیا آقای دهباشی سندی، نقل قول یا خاطره دیگری که بتوان بر آن تکیه کرد در این زمینه دارند؟ کاش برمبنای «البیّنه علی المدعی» ایشان آن چه این ادعا را اثبات کند ارائه دهند.
۲. اعدام سران ارتش شاهنشاهی، از واقعیت تا بزرگنمایی
الف) متاسفانه آقای دهباشی چوری از «اعدام سران ارتش» بلا فاصله بعد از پیروزی صحبت می کند که اگر مخاطب اطلاعی درباره ی آن نداشته باشد، گمان می کند فردای پیروزی انقلاب، چندده تن از سران ارتش در پشت بام مدرسه رفاه اعدام شده اند. در صورتیکه این اعدام ها فقط محدود به ۴ نفر است یعنی ارتشبد نصیری رئیس ساواک، سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس ستادش سرلشکر رضا ناجی که بر طبق قوانین حکومت پهلوی، بر تمامی حکومت نظامی های فعال در سطح کشور جایگاه آمریت داشته و حداقل در رابطه با شهدای ۱۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مسؤولیت غیرقابل انکاری داشته اند / سرلشکر خسروداد نیز به جنایت در کهگیلویه و بویراحمد و منزل آقای شریعتمداری و ماجرای ۱۷ شهریور متهم بود.
اردشیر زاهدی در کتاب خاطراتش نکته ای در رابطه با همین موضوع می نویسد که به نظرم، نکات بالا را تکمیل می کند. او می نویسد: «شهبانو فرح برایم تعریف کرد که شاه پس از بازگشت از آن بازدید هوایی در روز عاشورا، فرمان داد تمام افراد فامیل و نزدیکان خانواده های پهلوی و دیبا به فوریت از کشور بیرون بروند. افسران عالیرتبه ارتش و مدیران بلندپایه مملکتی با کسب اجازه از شاه از مملکت خارج شدند و فقط شخص شاه و شهبانو تا روز نخست وزیری بختیار در کشور باقی ماندند ب) اما ادعای اصلی یعنی اعدام سران ارتش. آن چه در ادامه ذکر می کنم برمبنای پژوهش های چندین ساله ام در این مساله و بررسی هزاران برگ سند است. درطول تاریخ ارتش شاهنشاهی، حدود ۲۰۰۰ نفر به درجات امیری (تیمساری) رسیدند. از این تعداد، ۱۸ نفر ارتشبد و حدود ۴۰۰ نفر سپهبد، حدود ۶۰۰ نفر سرلشکر و قریب ۱۰۰۰ نفر سرتیپ هستند. بررسی اسناد معاونت طرح و برنامه ستاد ارتش نشان میدهد در مقطع پیروزی انقلاب، ۶۰۰ تیمسار شاغل در ارتش مشغول کار بودند. با توجه به این که در آن زمان، حضور تیمساران ارتش محدود به نهادهای مرتبط مثل ارتش و شهربانی و ژاندارمری و ساواک نبود، بلکه رد حضور آنان را می توان در خیلی از نهادهای غیرنظامی مثل نخست وزیری و وزارت امورخارجه نیز دید.
ج) باتوجه به آماری که در بالا ذکر شد، آیا آقای دهباشی می توانند بگویند آن چه اعدام سران ارتش می نامند، چند نفر بوده است؟ منظور من از تعداد اعدام شدگان، فقط مقطع کوتاه بعد از پیروزی انقلاب نیست، بلکه به جهت اینکه خیال ایشان و خوانندگان محترم راحت شود مایلم این بازه زمانی را تا سال ۱۳۶۱ گسترده کنم. جهت اطلاع عرض کنم کم ترین آمار اعلام شده در رسانه های ضدانقلاب، ۶۱ نفر است. در صورتیکه تعداد واقعی تیمساران اعدامی از بهمن ۵۷ تا ۱۳۶۱، فقط ۵۶ نفر است. آمار دقیق و جزئی آن هم به شرح زیر است: از رؤسای ساواک و اداره دوم ۱۰ نفر، از فرماندهان حکومت نظامی ۱۵ نفر که به جز یک نفر، مابقی در مقطع پیروزی انقلاب شاغل بودند، از فرماندهن نیروهای سه گانه ۱ نفر، از دادرسی ارتش ۳ نفر، شهربانی ۱۱ نفر، ژاندارمری ۳ نفر، معاونین ستادها ۶ نفر و فرماندهان یگان های عمده نیز ۷ نفر. کاش آقای دهباشی خود، کلاهشان را قاضی کنند چنین رقمی از چنان عددی را می توان چنین ناجوانمردانه، «اعدام سران ارتش که موجب خونریزی کمتر شده بودند» نامید و انقلاب را متهم به چنین جفایی نمود؟
د) اردشیر زاهدی در کتاب خاطراتش نکته ای در رابطه با همین موضوع می نویسد که به نظرم، نکات بالا را تکمیل می کند. او می نویسد: «شهبانو فرح برایم تعریف کرد که شاه پس از بازگشت از آن بازدید هوایی در روز عاشورا، فرمان داد تمام افراد فامیل و نزدیکان خانواده های پهلوی و دیبا به فوریت از کشور بیرون بروند. افسران عالیرتبه ارتش و مدیران بلندپایه مملکتی با کسب اجازه از شاه از مملکت خارج شدند و فقط شخص شاه و شهبانو تا روز نخست وزیری بختیار در کشور باقی ماندند. تنها کسانی گیر افتادند که از نظر شاه در طول ۱۳ سال قبل به صورتی خیانت کرده و آشوب های مملکت ناشی از عملکرد اشتباه آنها بود. همچنین، اعلیحضرت از اعدام برخی از سران رژیم شاهنشاهی توسط دادگاه انقلاب اظهار خوشوقتی می کردند».
۳. ارتش، با شرفان و بی طرفان:
گمان می کنم در نظر آقای دهباشی، ارتش یک کل واحد تلقی شده که صددرصد بدنه اش حامی و وفادار به شاه و رژیم شاه بوده اند. به همین خاطر برایشان عجیب است که چرا امام سوار هلی کوپتر ارتش می شوند. به نظرم اینجا هم رجوع به اسناد، می تواند برایمان راهگشا باشد.
الف) آیا می دانستید تعداد شهدای ارتش در سال ۱۳۵۷ بیش از ۱۰۵ نفر است که بیش از ۴۰ نفرشان در در ۱۹ تا ۲۲ بهمن ماه ۵۷ به درجه رفیع شهادت رسیدند. مشخص است وقتی داریم از «شهدای ارتش» در آن بازه صحبت می نماییم منظورمان کسانی است که در مخالفت با رژیم شاه به قربانگاه رفته اند. ازباب نمونه عرض کنم که یکی از این شهدا، خانم اقدس احمدوند از کارکنان شاغل در بیمارستان های ارتش بود.
ب) آیا می دانید برمبنای اسناد، بیش از ۷۰ نفر از کارکنان ارتش و صنایع وابسته به آن در حکومت پهلوی به جرم طرفداری از امام خمینی، دستگیر، محاکمه و زندانی شدند؟ و آیا اطلاع داشتید که هیچ سازمان یا ارگان دولتی دیگری در حکومت پهلوی، این تعداد نیروی پایور مخالف با حکومت پهلوی نداشته است؟ آیا می دانستید یکی از شهدای کشتار ۱۷ شهریور به نام شهید «حسینعلی فیض آبادی» از همان کارکنان پایور نیروی هوائی است که در صف اول جمعیت حضور داشته و با تیر مستقیم نیروهای گارد به شهادت می رسد؟ آیا می دانستید در همان روز استوار اسماعیل غزنوی که با لباس شخصی مشغول کمک به مجروحین بود نیز شهید می شود؟
ج) ۱۲ بهمن ماه، هنگامی که امام از آخرین پله هواپیما پایین آمدند، سرتیپ حسین فرجی فر مدیر «حفاظت پیرامونی» نیروی هوایی فرمان داد: «به احترام حضرت امام و فرماندهی معظم کل قوا، ایست خبردار» و خودش و نیروهایش به امام احترام نظامی گذاشتند. نخستین حلقه صیانت از امام را هم کارکنان نیروی هوایی تشکیل می دادند. بالگردی هم که آقای دهباشی از سوارشدن امام به آن تعجب می کند، مربوط به نیروی هوایی خلبانش سرگرد سیدین بود. جماعتی که نه امان نامه داشتند و نه بعدها اعدام شدند. این واقعیت هایی بود که شاه نمی خواست یا نمی توانست آنها را ببیند و باورکند. به همین خاطر مرداد ۱۳۵۷ در گفتگو با یکی از مطبوعات خارجی اظهار داشت: «من و ۷۰۰ هزار نیروی نظامی چطور اجازه خواهیم داد که ایران ملعبه دست مخالفین شود؟» اما ۲۲ بهمن در جلسه شورای عالی فرماندهان ارتش وقتی ارتشبد قره باغی از سپهبد بدره ای که فرماندهی نیروی زمینی و گارد شاهنشاهی را هم زمان برعهده داشت پرسید تیمسار شما چه تعداد نیرو دراختیار دارید پاسخ شنید «کمتر از ۷۰۰ نفر»
آقای دهباشی می گوید «سپهبد ربیعی، دستگیر نشد، ایشان خودش را تسلیم کرد به جهت امان نامه ای که داشت. اما بلا فاصله اعدام شد» جهت اطلاع باید عرض کنم اولاً پرونده ی بازجویی ها و دادگاه ربیعی موجود است و در آن، چنین چیزی وجود ندارده) حال ماجرای بی طرفی ارتش چه بود؟ به نظرم ما برای نظردادن درباره ی هر موضوعی نیازمند رجوع به واقعیات و اسناد موجود هستیم، نه پیش فرض های ذهنی یا مشهورات. در آخرین گفتگوی جلسه شورای عالی فرماندهان ارتش، دو گزینه جدی مورد بحث و تبادل نظر قرار می گیرد: اعلام هم بستگی یا اعلام بی طرفی. بعد از گفتگوهای مفصل و بحث و تبادل، ۲۷ نفر رأی به بیطرفی می دهند. بدین سبب آن چه موجب شد بدنه ی ارتش مثل پرسنل نیروی هوایی به انقلاب بپیوندند، نه اعلام بی طرفی توسط سران آن و نه گرفتن «امان نامه»، بلکه بصیرت و خواست خودشان بود. به نظرم این که بخواهیم بدنه ی گسترده ی ارتش که به انقلاب پیوسته و در سال های بعد نیز در خدمت میهن و انقلاب بوده اند را، به سران ارتش شاهشنشاهی و امان نامه سنجاق نماییم، کاری خلاف مروت و جوانمردی و توهین به آنها است.
۴) سپهبد ربیعی
آقای دهباشی می گوید «سپهبد ربیعی، دستگیر نشد، ایشان خودش را تسلیم کرد به جهت امان نامه ای که داشت. اما بلا فاصله اعدام شد» جهت اطلاع باید عرض کنم اولاً پرونده ی بازجویی ها و دادگاه ربیعی موجود است و در آن، چنین چیزی وجود ندارد.
دوم این که اگر به کتاب «فرماندهی و نافرمانی» که خاطرات سپهبد شاپور آذربرزین در گفتگو با خود آقای دهباشی است مراجعه نماییم، درباره ی او اطلاعاتی هست که با این ادعا در تعارض است. مثل تلاش ربیعی برای «آماده سازی یک جت فالکن و ۵ هزار دلار برای مبادرت به فرار از کشور و این که از روز اول میگفته که من کودتا می کنم.»
سومین نکته قابل توجه، روایت اردشیر زاهدی از ربیعی است. او می نویسد: «حبیب اللهی که در جلسات فرماندهان ارشد مشارکت فعال داشت در مراکش نزد شاه رفته و می گوید سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی با تجهیز یک اسکادران بمب افکن قصد بمباران مقر (آیت الله) خمینی و همکاران او را داشته، اما چند نفر از افسران نیروی هوایی نقشه او را خنثی کرده بودند» زاهدی ادامه می دهد: «شاه از اعدام سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی و سرتیپ خسروداد فرمانده هوانیروز ناراحت شدند. اعلیحضرت این دو نفر را زندانی نکرده بودند و آن دو فرصت کافی برای فرار از کشور را داشتند. لیکن دیر جنبیدند و به دام افتادند. شاه به روان سپهبد ربیعی درود می فرستاد و به یاد می آورد که در موقع خروج از ایران ربیعی و خسروداد خودرا به روی پاهای شاه انداخته و با گریه از او خواسته بودند تا چند ساعت دیگر در ایران بماند و به آنها اجازه بدهد تا مخالفان را بمباران هوایی کنند. اما، شاه بعدها می گوید که بنا به سفارش دوستان آمریکایی و انگلیسی، او می بایستی از ایران خارج می شد.»
آقای دهباشی حتما می داند ژنرال هایزر آمریکایی، چهار روز قبل از رفتن شاه در تاریخ ۲۲ دی ۱۳۵۷، در گزارشی به واشنگتن خبر می دهد سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی و ارتشبد حسن طوفانیان می گویند که ارتش باید بمحض رفتن شاه دست به کودتا بزند. او می نویسد: «آنها بازگشت خمینی را به کشور فاجعه می دانند؛ فکر می کنند بختیار موفق نخواهد شد و معتقدند که با گذشت زمان ارتش توان کودتا را از دست خواهد داد».

1402/10/27
15:52:20
5.0 / 5
232
تگهای خبر: اسلام , اسلامی , امام , بازی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۲