وصف دمشق، مزار رقیه و زینب خاتون از 183 سال پیش
قائم: شام محنت انجام، همان جایی که خاندان پیامبر (ص) را بعنوان اسیر وارد آن کردند، و هر بار که مسافر ایرانی عازم حج آن می گذشت، اشکش در می آمد اما همزمان فریفته زیبایی ها، باغات، مردم خوشگذران و در عین حال متفاوت آنجا می شد.
این وصفی است که یک شاهزاده قاجاری در 183 سال قبل از این شهر و با همین احساس کرده است.
درباره نویسنده
کیکاووس میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار در سال 1253 ق به حج رفته و گزارشی از سفر خودرا با یک دوره کامل از زیارت نامه های معصومین (ع) و گزارش های مختلفی از مصائب دوده (ع) را در کتابی که با نام مسالک السالکین نوشته آورده است.
قبل از این گزارش وی را از قم و مشهد در همین وبلاگ گذاشتم. در آنجا وی که خود زمانی حاکم قم بوده، به شدت از قمی ها بدگویی کرده بود و از مشهد تعریف نموده است.
در اینجا بخش دیگری از گزارش سفر وی را که وصف شام یعنی دمشق است تقدیم می کنم. وی در این گزارش از وضع کلی شهر دمشق، خانه ها، تعدادی از مساجد، قهوه خانه ها، زندگی روزمره مردم در بازار، باغات، تفریح خانه ها و خیلی از مسائل به اختصار یاد کرده و این مقدار توجه برای کسی که فقط به صورت عبوری از شهر گذشته جالب توجه است. هرچه هست این اطلاعات برای خود مورخان شهر دمشق نیز باید جالب باشد.
کیکاووس میرزا در کنار آن، به مزارات شهر نیز پرداخته و در دو مورد نکات ارزشمندی را گزارش کرده که یکی مربوط به مزار رقیه خاتون در داخل شهر و دیگری مزار حضرت زینب (س) در زینبیه است.
باتوجه به این که گزارش وی مربوط به 183 سال قبل می باشد، برای ما بسیار حائز اهمیت می باشد.
نگاه وی به شام با تعبیری که مکرر بکار برده «شام محنت انجام» روشن است. برای شیعیان، شام، نامی که آن زمان برای دمشق بکار می رود، مساوی با ظلم و ستم امویان در حق دوده (ع) است و وی این مطلب را با استعاره از کلمه شام که آنرا به مفهوم ظلمت بکار می برد، مکرر مورد تاکید قرار می دهد. در باره اسامی که برای محلات و برخی بلوکات آورده تردیدهایی هست. گاهی اهتمام کرده ام با مراجعه درست کنم اما آنچه هست هنوز نیاز به تامل دارد.
بنده در مقدمه گزارش وی از قم، شرح حال مختصری از او نوشتم و دیگر آن مطالب را تکرار نمی کنم. اینجا
ورود به دمشق
از منزل قصیره الی منزل شام شریف، سه ساعت است. راهش خوب و مسطّح؛ نصف راه در میانه کوچه باغهای شام میآید، و نصفی از آن در صحرا. چندین انهار در میان راه هست در غایت گوارایی، چمن و گلزار و باغات باصفا بسیار دارد، و دهات بسیار دارد، اطراف راه واقع است. الحق از صفا نقصی ندارد، از بیان آن عاجزم. هر جزو آن صد هزار صفات کلیّه باصفا دارد. باید دید.
شام محنت انجام
اصل شهر شام محنت انجام، سوادی است عظیم، و با استعداد و قابلیّت، محسّنات آن از حدّ و حصر بیرون است که توان به تحریر از عهده جزئیّات و کلیّات هو به هو، مو به مو بیان نمود. هر کسی را که توفیق حج نصیب شده، از شام رفته، میداند چه کیفیّت است و هر کس را که توفیق نشده است و دریافت حج ننموده، خداوند توفیق عطا فرماید، به این نعمت عظمی رسد، و در این بین سیاحت کاملی کند، مشروط بر این که از روی تحقیق باشد، سیاحت آن نه از روی نادانی و مرور و تعجیل بسیار. حیف است که زحمات متواتره متکاثره مترادفه را کشد، و اعمال خودرا نفهمیده، بجای آورد و نه سیاحت خودرا از روی تحقیق و ادراک محسّنات جزئیّه و کلیّه برنخورد؛ و باید از روی کمال دقّت، درک محسّنات را نمود و اعمال را از روی دانشمندی و علم به عمل آورد، و لذّتی از عالم فانی و دار باقی برد.
سعی کنید شام را با دقت بشناسید
خلاصه در هر حال باید انسان موافق قاعده و فهمیده حرکت نماید، نه از مرحله ی جهل و نادانی. شهر شام را از روی کمال دقّت سیاحت کنید که تماشاگاه خوبی است، و تماشا کردنی است، و شهر بسیار خوبی باروحی و با صفایی است. عمارات خوب بنا کردهاند، و بیشتر عمارات آن ملوکانه است کلاً تحتاتی و فوقانی، الحجر، الحجر الرّومی والسّماق به قسم خاصی سنگها را ترتیب دادهاند که گویی خاتم است، و الحق استادان و صاحبان فنون آن ختم کردهاند.
آب روان در همه خانه های شام
حوضهای خوب منبّت از سنگهای مذکور، آب آن جاری، هر خانه چهار راه آب دارد، یعنی در حدود خانه منقسم به چهار قسم میشود، و اول آن یکی است، یک قسمت به حوض اصل فضای خانه میآید که خوراکی خودرا از آن صرف میکنند، و یک قسمت به حوض مطبخ میآید و یک قسمت به حوض خانه میآید، و یک قسمت به مستراح، به جهت تطهیر میآید و متّصل از چاه آن روان است که کثافت باقی نماند، و فاضل همه قسمتها، مجرایی دارد، میرود و داخل انهار میشود که خارج شهر میرود، ممرّ و مخرج به هیچ وجه دخلی به خانه دیگر ندارد، کلاً خانه ها را به این قیاس دانند.
و هم چنین حمّامها و کاروانسراها در کوچهها و بازارها به فاصله یکدیگر حوضها متّصل به دیوار ساخته اند که آب جاری داخل آن میشود، باز در همان حوض فرو میرود، از جای دیگر که قرار خروج آنرا داده اند، بیرون میآید، تفصیل انهار پس از این بیان خواهد شد.
مردم خوشگذران شام در قهوه خانه ها
و در کلّ عمارات درختهای نارنج و لیمو و سایر مرکّبات موجود است، و هم چنین گلهای الوان معطّر مشهور و غیر مشهور، و در غایت لطافت و نظافت و تازگی. در فصول اربعه گل و ریاحین را دارند. بسیار مردمان باسلیقه و خوشگذران هستند. قهوه خانه ها در سر هر محلّه و بازاری بنا کردهاند. آن چه ملزومات آنست، موجود است. بامداد و عصر اهل آن سامان باید به قهوهخانه بروند. هر کسی هر کجا راغب تر است، میروند. پس از صرف قهوه و قلیان و شطب، مشغول صحبت میشوند تا خسته شوند. پس از پی کار خود می روند. و هم چنین هر فوجی که برود فوج دیگر بجای آنها قرار میگیرد. افواج و اصحاب قهوه خانه دایم الاوقات در کارند، مداخل کلّی میکنند، اهل قهوه خانه بسیار هم بجزئی میگذرانند. نفری سه پاره و چهار پاره تا پنج پاره نرخ قلیان و یک فنجان قهوه است. دیگر هر کس زیاد بدهد یا صرف کند، مختار است.
حضور مردم در نماز جماعت
هر ده پاره، پنجاه دینار رایج ایران است که یک شاهی باشد. کسبه که از قهوهخانه فارغ شدند، دو ساعت از روز برآمده، بر سر کسب خود میآیند. دکّان شسته و رفته، متاع خودرا میچینند، مشغول فروش میشوند الی صلات ظهر. همین که صوت اذان از مؤذن گوشزد خلق شد، بر اکثری لازم بلکه بر همه، بر جوامع حاضر میشوند و مشغول نماز میگردند به جماعت و چند نفری هستند که وقت ظهر در بازارها «عجّلوا بالصلاة قبل الفوت» میگویند. و میگذرند خلق بر جوامع که جمع شدند، مؤذن اذان را میگوید، کلاً صف اندر صف ایستاده مشغول نماز میشوند، در نهایت خضوع و خشوع، پس از اتمام نماز و سلام، کلاً بیرون میروند از مسجد. احدی باقی نمیماند، و در مسجد صحبت نمیدارند. بیوضو هم داخل نمیشوند. همین که داخل شدند صامت و ساکت هستند، و مشغول ذکر تا از کار خود فارغ شوند.
امنیت در بازار
همین که فارغ شدند هر کسی پی کار خود میرود و در بازارها کسی نمیماند، مگر هر بیست دکّان یک نفر نشسته است به جهت حفظ دکاکین صاحب دکّان که از دکان خود روز بیرون میرود. یک توری مثل تور ماهیگیران به درب دکّان میکشد، و میرود، و در حقیقت در انضباط مثل سدّ سکندر است. کسی را یارای آن نیست که نگاه کند تا خود مراجعت نماید، مگر کسی را که اذن داده باشد به جهت ملزومات، و یا شیء دارد و گذارد. تور را هم به جهت این میکشند که شاید یک نفر مشتری از برای وی در رسد که متاع او بکار آن برخورد؛ و مشتری در درب دکّان او ایستی نماید تا صاحب دکّان مراجعت کند، و هر متاع که بخواهد بخرد، بخرد و یا بفروشد. تور هم حاجب ماورا نیست. شب را میبندند، و قفل نموده به خانه های آنها خود میروند.
صلات عصر هم که دو ساعت به غروب مانده است، مؤذن اذان را که گفت، باز به جوامع به جهت نماز عصر حاضر میشوند و هم چنین مغرب را که قرص آفتاب به محض پنهان شدن، باید نماز شود و دو ساعت و نیم هم از شب گذشته، نماز عشا را. و در بامداد اختلاف دارند. از قرار مذاهب اربعه بعضی اول وقت را میکنند، بعضی قریب به طلوع آفتاب میکنند؛ و هم چنین پیش از طلوع فجر هم در مسافرین دیدم که کردند.
خلاصه اختلاف اوّل کفایت نکرده است، حکایتهاست. اساسها به جهت دین برپا نموده اند که نه خدا و نه رسول آنرا خبری هست. خداوند هدایت کند و از ضلالت به درآورد به حقّ محمد و آله.
بازار شام و امتعه آن
بازارها کلاً و مضبوط و منسّق و پرمتاع. هر کسبه را مکانی هست، مخلوط به یکدیگر نیستند. بقّالی و خبّازی و قصّابی و سایر مأکولات در سر گذرها و محلّه ها دکّان دارند. دخلی به بازار کل ندارد و داخل هم نیستند. و به وزن آقّه داد و ستد میکنند. هر آقّه سیزده سیر ایرانی باشد، و هر سیری شانزده مثقال است. و زرع بزّازان هم ده گره و نیم و بهری که هر سه زرع شان، دو زرع شاه است که متداولی ایران است. هر متاعی که به نظر آید موجود است.
کاروانسراها در غایت صفا و انضباط بنا کرده اند کلاً مسقّف با روح. تجّار معتبر در آنها ساکن و شعرباف خانه ها ساخته اند. همه قسم اقمشه ی حریر بافته میشود، اکثرش ملبوس العافیه، و امثال آن. حمّام های بسیار عالی دارد،
اینجا اسلام تابع کفر است
امّا حجّاج بسیار دقت کنند که با یهود و نصارا محشور نشوند که مخلوط به مسلم هستند در همه احوال. و هم چنین در سایر معاملات خاصّه شیء را که علم به هم رساند که به رطوبت ملاقات کرده باشند. این دو طایفه بسیار معززند متموّل. دایم به لهو و لعب مشغولند، و مسلمین مطیع حضرات، و در این مقام قضیّه برعکس اتّفاق افتاده است، چنان چه کفر باید تابع اسلام شود، اسلام تابع کفر است. حق مقام، چنین اسلامی تابع کفر باشد اَولی است. در صورت، مسلم اند و در باطن کافر محض هستند.
حظ خانه ها
به اصطلاح خودشان «حظ خانهها» در بازارها بنا کردهاند، و آن خط خوانها، مشتمل اند بر دف و نی و تار و تنبور و چنگ و می و مطربان صاحب حسن و خوش صورت بینقص در رقص، و ظرفا کف زنان کف بر کف با زنان جمیله داده، به عیش مشغولند، و نظارهکنان از پی هوا و هوس نفسانی مکرّر در عبور و مرور، متوالی در رسند، و غالیه منایان و عود اندازان مجمره دایم در سوز و گداز، آنی خودرا فارغ نمیگذارند.
خلاصه کسی را با کسی کاری نیست. هر کس هر کار که کند مختار به نفس خود است، و هر کسی به آن حدود در رسد و خواهد لذّتی حاصل نماید، علی قدر مراتبهم و قدر لذّتهم و مدّتهم تعارفی باید بکند. اساس شیطانی رواج خوبی دارد، خاصّه همان گروه است. خداشناس به پیرامون چنین اوضاع نباید گردد. و به عبارت اُخری شیطان خانه است نه حظ خانه. دار بقاست و این قبیل اوضاع که به میان آمد، شخص باید در مقابل، حفظ خانه بنا کند که نفس امّاره خودرا حفظ کند به متابعت شیطان به حظ خانه دنیایی عاقبت امر نکشد [بجایی] که از خظ خانه اخروی به وساوس شیطانی محروم ماند، و نعمت ابدی را مصالحه به نقمت و نکبت فانی نفرمایند. بسیار حفظ خود نمایند.
شام است؛ روز ایمان انسانی را به شام ظلمت مبدّل میگرداند.
سر یحیی (ع) و سر امام حسین (ع) در جامع دمشق
مساجد و مدارس زیاده از حد بنا کردهاند. از آن جمله مسجد جامع یحیی نبی(ع) است، بسیار عالی بناست. دو شبستان دارد، هر یک از آنها بیست عدد ستون یک پارچه سنگ سماق دارد در غایت عظمت، شبستانهای بسیار وسیع و مقصورهای، وسط بسیار عالی، و منبر و محراب باروح تولید شده است، و سر مطهّر یحیی نبی در یسار محراب مقصوره، در شبستان مدفون است. ضریح و مقبرهای دارد. زیارت آن بزرگوار از آن جمله لوازم است.
گویا سر مطهّر اولیا و انبیا نامزد شام بوده است که از برای اولاد زنا برند، و در طشت طلا گذارند. سر مطهّر سیّدالشهداء را هم در آن مسجد گذارده اند، و محلّ آن مشخص است. زیارت اصل مکان را میکنند، و تعظیم آن واجب، و در آن مکان لعن بر قاتلان آن بزرگوار اوجب است.
صحن عالی با مرتبت، در و دیوارش سنگ رومی و سماق است. منارهای ساختهاند در غایت عظمت که صد مناره دیگر در شام در جوامع بنا کردهاند، هیچ یک به این ترتّب نیست. دویست پلّه میخورد تا به اختتام برسد. بر کلّ شهر مُشْرف است، هر که شام را بخواهد اجمالاً سیاحت کند، بر سر آن مناره برآید، دستگیرش میشود. اصل بنا و وضع شهر و به صحن مسجد با نعلین نمیتوان داخل شد، خدّام آن اذیّت میکنند، و الحق حیف هم هست با کفش و موزه در روی آن سنگها راه رفتن. از فرش دیبا بهتر است و مرغوبتر.
هر کسی از آب فواره مسجد بخورد باردیگر به حج خواهد رفت
دو درِ مسجد به بازار گشاده میشود، و در جنب مسجد مکانی است مشهور به قارپوزآتان در شارع عام واقع است. حوضی ساختهاند، فوّارهای دارد آب به قدر سه زرع میجهد. نیم سنگ آب دارد. اگر هندوانه بر آن فوّاره گذارند، قوّت آب، آنرا از جای خود میکند. خالی از صفا نیست و مشهور چنان است که هر کس از آب آن بخورد و به وطن خود مراجعت نماید لا محاله موافق تجربه، باردیگر حج او را نصیب گردد. و اعتقاد شامیها بر این است. و از برخی از حجّاج هم شنیدم که چنین کردیم و در ثانی توفیق حق را به حج دریافتیم، و مشرّف شدیم و برخی را خود دیدم و بعضی هم با خود حقیر کثیرالتّقصیر هم سفر بودند.
حدیث نبوی(ص) است که «النفوس کالنصوص». هر چیزی به نیّت و اعتقاد راجع است، به این امید و نیّت خالص از خداوند کریم در شرب آن آب استغاثه مینمایند. خداوند کریم هم عطا میفرماید. بسیاری میشود که میخورند در ثانی نصیب نمیشود. یا اعتقاد آنها کامل نیست و یا موانع روزگار غدّار از این فیض عظمی محروم میدارد.
قبرستان وسط شهر دمشق
قبرستانی در وسط شهر واقع است متّصل به دارالاماره [در اصل: دارالعماره!] یزید معلون ـ مقابل اللعنة و العذاب ـ بین المحلة الشقور [الشاغور] و سوق الغنم. بسیار وسیع، و برخی از قبور بنات نبی و اولیا موافق مشهور در آن قبرستان است.
از آن جمله بقعه ای است مشهور به بقعه سکینه بنت سیّدالشهدا، و قریب به آن بقعه ای است مشهور به بقعه امّ کلثوم بنت امیرالمؤمنین ـ صلوات الله مقابل وعلیها- و قبر بلال مشهور به مؤذن جناب رسول خدا(ص). زیارت آنها موافق مشهور مناسب می باشد، هر چند که موافق اخبار صحیح نباشد، به نیّت خالص مأجور است شخص زایر بلا خلاف.
مزار رقیه خاتون
و مزار رقیّه بنت سیّدالشهدا(ص) در بازار در خانه ای واقع و مشهود [مشهور] است. و این قول موافق اخبار خالی از صدق نیست. به علّت این که حدیث صحیح است، طفل سه ساله از حضرت امام حسین(ع) در شام محنت انجام فوت شدند. حضرت امّ کلثوم و حضرت سکینه گویا اصلی نداشته باشند و در این خصوص اخباری نیست که در شام رحلت فرموده باشند؛ بیسند و خلاف است؛ ولیک چون اسم مبارک حضرات به آن قبور برده میشود، تعظیم و تکریم آن با وجود دشمن و اسم آن بزرگواران لازم است، و البته فوت نکنند، و خودرا معاف ندارند.
قبر یزید ملعون
و قبر یزید ملعون ـ مقابل اللعنه ـ مشخص است. تلّ سنگی هویداست، عامّه و خاصّه بر آن ملعون لعن میکنند، و به عوض فاتحه، سنگی بر قبر آن ولد الزّنا میاندازند. الحال قریب به این است که کوهی شود.
باغات اطراف شهر
و در اطراف شهر باغات باصفا بسیار است که هشت فرسنگ طول باغات است؛ و دو فرسنگ عرض آن. بیشتر اشجارش زیتون و فواکه لطیفه کثیر الوجود، هر چه به نظر آید. و در همه باغات آبهای گوارا جاری و در برخی از آنها عمارات خوب بنا کردهاند. پرتقال و مرکّبات بسیار است. بسیار خوش آب و هوا و مکان توقّف است، و در محلّه شرکسیّه مزاری است موسوم به جوعیّه، در مغرب شام متّصل است به کوهی که موسوم است به جبل قاسیون [در اصل: قیسون] بسیار وسیع قبرستانی است.
و قدری از آن بالاتر، بقعه ای است مشهور به قزح لر. قدری به فاصله آن قبّه ای است و قلیلی بیوتات هم در آن جا بنا کردهاند و آب انباری هم دارد معروف است به غار اصحاب کهف. مشرّف شدن آن مکان خالی از اجر نیست؛ و چشم انداز خوبی دارد. کلّ شهر و باغات و صحرای آن در نظر است، مکان باروح و باصفایی است.
محله شرکسیه
اصل محلّه شرکسیه از محلاّت شهر خارج است و متّصل به قلعه و باغات شهر است. محلّه آبادی مثل یک شهر است. دکّان و بازار و مساجد و قهوه خانه و حمّامها دارد. احتیاجی به شهر ندارند. به اعتدال هوای شام کمتر مکانی به نظر رسید. محلّ عیش است، سر فارغی و روزی حلالی ممکن باشد، گوش های را رو به خود نموده و تفرّج باغ و صحرای آنرا کرده مشغول عبادت حق تعالی شود.
باغات اینجا مرده را زنده می کند
بوستان و گلستانها ملاحظه نمودم که میّت را بلاخلاف در آن جا ببرند زنده میشود؛ چه جای آن رسد که زنده رود. [مقصود از] عبارت «میّت»، بیحس و حرکت بودن است؛ یعنی اتراک بیادراک هم داخل آن گلستانها شوند، چیزی خواهند فهمید، و جنبه شعورش به حرکت در میآید. درختان الوان سبز و خرّم باروح در غایت صفا. نظاره آنها حیات تازه به انسان میدهد. شعر
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
خلاصه فرع دیدن است. به بیان، بیان آنرا نمیتوان کرد. عقل قاصر است. مصرع: «شنیدن کی بود مانند دیدن».
بازار فروش قاطر و اسب عربی و گاو های خوش سیما!
قاطران بسیار عالی هست، ولیک بسیار به قیمت گزاف میدهند. به ندرت مناسب میتوان به چنگ درآورد. اسبان عربی بسیار عالی هم هست. میدان اسب فروشان هر روزی هزار مال به جهت فروش میآورند. حراج [در اصل: هراج!] بازار هم دارند. هر شیئی که باید به فروش رسد، مشتریان نشسته و ایستادهاند. دلاّلی شیء که باید به فروش برسد به دست گرفته، از نظر مشتریان میگذراند. هر کسی یک قیمت میگوید. به محض قیمت، به روی همان، جار را میزند تا یک ساعت میرود و میآید. همین که دیگر اضافه بر آن کسی قیمت بر روی آن نرفت، به آن که قیمت آخر را گفته است میفروشند، و آن دلاّل دلاّلی خودرا میگیرد و میرود. اگر صاحب مال خود تواند این عمل را کند، وجه دلاّلی در کیسه آن میماند. همین که معامله گذشت یا خرید یا فروخت، بعد نه میتوانند پس بگیرند و نه رد کنند مگر با غبنی فاحش، آن هم به شرع و حضور قاضی، به معرکهها، آیا شود و نشود. بسیار دقّت باید نمود. به دست شامیان شوم بدون سبب گرفتار نشد.
و گاوهای خوش سیما و بزرگ و پرشیر دارد، در هیچ مملکتی چنین گاوی ممکن نیست که باشد. و این نوع گاو منحصر و مختصّ شام است.
و شاه بلوط بسیار فرد اعلا یافت میشود، و به اصطلاح شامیها و اهل روم کتفه [؟] نامند. از قرار مشهور در کوههای اطراف شام به عمل میآید.
دروازه ها، محلات، نهره و بلوکات شام
تعداد نفوس و خانهوار و محلاّت و بلوکات و قُرا، و انهاری که از میان شهر میگذرد، هر یک، یک رودخانه است، و دروازهها و دکّاکین و مساجد و حمّام و طواطین و کاروانسراها از قرار تفصیل است که بیان میشود. دروازه چهارده باب،
اول موسوم است به باب الله که حجّاج از آن جا عبور میکنند. دوم به باب الشّقور [درست آن: الشاغور]. سوم به باب شرقی الواقعه بمحلّة الارامنة. چهارم به باب التّوما. پنجم به باب مزّ القصب [!]. ششم به باب السّلام. هفتم به باب الصغیر الواقعة فی محلّة العمارة. هشتم به باب الصّالحیه الواقعه فی محلّة سوق الساروجه [السروجیة]. نهم به باب المرحة الواقعة فی محلّة الدلاّلین. دهم به باب السهو [شاید: السر] الواقعة فی محلّه المیلویّة. یازدهم به باب سید الخار [؟!] الواقعة فی محلة القنوات، دوازدهم به باب السریجة. سیزدهم به باب فر العانکه [کذا]، چهاردهم به باب الرفیة.
تعداد محلاّت سی و پنج محلّه است:
اول موسوم است به محله المیلومة [!]. دوم به محلّه الصالحیه. سوم به محله السّوق الساروجة. چهارم به محله الصغیر. پنجم به محله مرّالقصب، ششم به محلّه شرکسیّه. هفتم به محلّه سوق ابوجرش. هشتم به محلّه عقیبه [در اصل: عضیضیه؟]. نهم به محله العمارة. دهم به محلة القیمریّه [فی الجامع الاموی]. یازدهم مأذنة الشحم. دوازدهم به محلة الخراب الّتی فیها سکنی الشیعه. سیزدهم به محلّة الارامنة، چهاردهم به محلّة حارت الیهود. پانزدهم به محلّه باب البرید. شانزدهم به محلّة باب القلعة. هفدهم به محلّة سوق الاتوان [؟ شاید: سوق التبن یا سوق التتن]. هجدهم به محلّة باب الشّقور [الشاغور]. نوزدهم به محلّة سوق الغنم. بیستم به محلّة سوقه. بیست و یکم به محلّة باب المصلّی. بیست و دوم به محلّه سوق العصر[ونیه]. بیست و سوم به محلّه ترکمان. بیست و چهارم به محلّه القاعة. بیست و پنجم به محلّة قبّة الحمراء. بیست و ششم به محلّه شویکه. بیست و هفتم به محلّه قبر عاتکه. بیست و هشتم باب السریجة. بیست و نهم به محلّ باب الجابیة. سیام به محلّة القنوات. سی و یکم به محلّة باب المدینه. سی و دوم به محلّة سوق الخیر. سی و سوم به محلّة الخلیّه. سی و چهارم به محلّة السُّکة. سی و پنجم به محلّة سوق العامرین.
انهار که از شهر جاری است و هر کدام آنها یک رودخانه محسوب میشود، و متّصل از شهر میگذرد، و به خانهها عبور و مرور میکند. فاضل آنها در خارج شهر به باغات و زراعات به مصرف میرسد، هفت نهر است: اول نهر برده. دوم نهر عقربه. سوم نهر قنوات. چهارم نهر بیناس. پنجم نهر درائی. ششم نهر طوره. هفتم نهر یزید.
و تعداد طواحین آن یکصد باب است، و تعداد دکّاکین شش هزار باب است. تعداد کاروانسراها پنجاه باب است، و حمّام یکصد باب است.
تعداد جوامع [1736] و مدارسی سیصد باب است.
بلوکات آن دوازده است:
اول حوران. دوم جدور [شاید: جیرود]. سوم جبل الدروز. چهارم بعلبک. پنجم بقاع. ششم سهنایه [شاید: شهبا]. هفتم زبدانی. هشتم وادی المرج. نهم وادی العجم. دهم دقوته!. یازدهم هدول!. دوازدهم وادی البرده.
دهات آن تخمیناً چهارصد قریه است، و تعداد خانهوار، پنجاه هزار خانه است، و تعداد نفوس تخمیناً یک کرور است، زیاد و کم آنرا خداوند عالم داناست.
بقعه حضرت زینب (س) و روستای زینبیه
و از بقعات مشهوره آن حدود، بقعه حضرت زینب است، بنت امام المتّقین و یعسوب الدّین و قاتل المشرکین، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، مظهر العجایب، و مظهر الغرایب، والهزبر الثالب، و مطلوب کلّ طالب، اخ الرّسول و زوج البتول علیّ بن ابی طالب ـ صلوات الله مقابل وعلیهم اجمعین- در خارج شهر است به قدر یک فرسنگ، و در آخر باغات واقع است. راه باصفایی و باروحی دارد.
و قریهای در جنب بقعه واقع است موسوم به زینبیه؛ آبادی بدی ندارد. اصل بقعه مشتمل است به دو صحن محقّری. یکی از آنها مختصّ زنان و یکی از آنها مختصّ مردان؛ و مشهور چنان است حضرت زینب ـ صلوات الله و سلامه علیها- در آن جا مدفونند و این قول بسیار ضعیف است، و همچون اقوال ضعیفه می شمارند.
خلاصه چون سالهاست در آن مکان آن حضرت را به نیّت خالص و خلّص دوستان دوده زیارت کرده، و تعظیم و تکریم آن حدود را همچون لوازم شمرده اند، لهذا تابع مشهور بودن و محشور با زایرین خودرا کردن، و لوازم زیارت و تعزیه و ندبه و ذکر مصایب آن بزرگوار را بجای آوردن، اجر کلّی دارد؛ چنان چه حجّاج عجم مکرّر مشرّف میشوند، و ذکر مصیبت کرده، با آه و ناله و لعن و سلام مشغول میشوند، خاصّه اربعین را که حتما در آن جا حجّاج حاضرند و انواع تعزیه داری را میکنند، و مستمعین نیز چنین کنند، و مبالغه در گریه و زیارت و لعن و سلام کنند که بلاخلاف به همان نیّت خلوص خداوند اجر زیارت و تعزیت را کرامت میفرمایند.
دوستان خاندان رسالت پناهی، شام است، قدری تفکّر و تعمق ضرور در کار است. این همان شام است که بامداد روشن دوده در آن مکان به شام مبدّل گردید، و دوده رسالت را سر برهنه، غل در گردن و پاها بر شکم شتران برهنه بسته، و سرهای مطهّر شهدا را در میانه عورات سیّد الشهدا بر نوک نیزه ها نصب کرده میبردند، و در سر هر کوچه و بازار می گردانیدند، و مردم به عیش و ساز و تهنیت مشغول بودند، و شادی ها می نمودند، و شهر را به حکم یزید معلون، آیین بسته بودند، و از غُرفات سنگ بر آن اسیران و سران مطهّر میزدند، و منع از آب و نان میکردند، و توبیخ و استهزا مینمودند، و الحمدلله میگفتند، و شکرها میکردند.
این همان شام است که زینب خاتون سر مطهّر خودرا بر محمل زدند و خون سر مبارک بر روی مبارکش ریخت، و از صبحی که از دروازه ساعات داخل شهر نمودند، قریب بغروب داخل مجلس یزید ملعون کردند....... خلاصه تفصیل مصایب دوده علیهم السلام ـ لا تُعد و لاتُحصی است. اللهم العن یزید بن معاویة، و ابن مرجانة، و عمر بن سعد، و شمر، اباسفیان، و آل یزید [کذا. و آل زیاد] و ال مروان الی یوم القیامة. خلاصه آنچه در مراسم تعزیه داری کوشند، باز کم است.
ساکنان زینبیه شیعه هستند
و اطراف بقعه زینبیه، باغ است و زراعت بسیار دارد، و مکان با روحی است، و قلیل خانه دارد. در اطراف صحن ساکن اند ظاهرا. موافق تقریر خودشان و افعالی که صادر می شد از آنها، مطابق عجم است، و اهلَند بدون چون و چرا، و نوشته جات از علمای شیعه دارند به جهت اثبات تشیع خودشان. چون اشاره از مصیبت دوده ـ علیهم السلام ـ در بیان شام شد و حق مقام، مقام ذکر برخی از احادیث معتبره است، و وقایعی که در ورود شام محنت انجام و توقف در آن به دوده رسالت پناهی ـ صلی الله مقابل و آله ـ با مصایبی که روی داده است به ایشان از ظلم کافران تا رجعت دوده (ع) به مدینه طیبه را بکنم تا نکات ظلم و تعدّی کافران بدکیشان بر دوستان و محبان خاندان رسالت پناهی معلوم گردد، لهذا بدین مختصر باین اکتفا می کنم.
منبع: qawem.ir
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب