قائم فرهنگ مهدویت
قائم : فرهنگ مهدویت

اخلاق، حقوق و تشخیص مصلحت در جستجوی تعادل

اخلاق، حقوق و تشخیص مصلحت در جستجوی تعادل

قائم: آیا می توان در اعمال حق و به جا آوردن عمل اخلاقی، مصلحت بینی داشت؟


اگر بپرسند چه تفاوتی میان احكام اخلاقی و قواعد و قوانین حقوقی وجود دارد، معمولاً پاسخ می دهند كه قواعد و قوانین حقوقی ضمانت اجرا دارند و اگر كسی آنها را رعایت نكند بازخواست و مجازات می شود اما عمل نكردن به وظیفه اخلاقی و تخطی از حكم وجدان مؤاخذه و مجازات رسمی ندارد. به عبارت دیگر تفاوت اخلاق و حقوق در این است كه احكام اخلاقی ضمانت اجرا و ناظر بیرونی ندارند. البته در نسبت اخلاق مسئولیت حقوق اهمیتی بیشتر دارد اما مسئولیت اخلاقی، مسئولیت در مقابل خرد عملی شخصی است كه به تكلیف عمل كرده یا عمل نكرده است. این اختلاف البته مهمست اما در حقیقت اختلاف میان حكم اخلاقی و حكم حقوقی با آن روشن نمی گردد، بلكه نتیجه آن اختلاف یا یكی از نتایج آن است.
آیا می توانیم بگوییم احكام قانونی حقوقی متعلق به جامعه است و اشخاص در مقابل جامعه ملزم به رعایت آنها هستند و اگر رعایت نكنند جامعه و حكومت از آنها بازخواست می كند؟ اما در اخلاق، شخص در مقابل خود مسئول است و حكومت و جامعه از كسی كه از ادای فعل اخلاقی خودداری كرده است، بازخواست نمی نماید. ممكنست گفته شود كه این دو بیان تفاوت حقیقی با هم ندارند، بلكه تفاوتشان در ظاهر است. این گفته تا حدی درست است اما در بیان اخیر نكته ای زائد بر بیان اول می توان یافت. وقتی می گوئیم مسئول اخلاق شخص است، وظیفه را هم شخص احساس می كند. یعنی كسی از بیرون دیگری را مكلّف نمی كند كه یك فعل اخلاقی را به جا آورد. برای اینكه اگر شخص فعلی را اخلاقی نداند، چه آنرا انجام بدهد و چه انجام ندهد در وضع اخلاقی قرار ندارد. قانون و مقررات را چه درست و به جا بدانیم و چه نادرست و نابه جا، باید انجام دهیم. اما قانون اخلاقی و احساس وظیفه، مدعی ندارد و كسی آنرا از بیرون القا نمی كند، بلكه فرمان دهنده و مجری آن خود شخص است و اگر بگویند قواعد اخلاقی را اشخاص وضع نمی كنند و پیش از اشخاص و بیرون از خودآگاهی ایشان وجود دارند، نمی توانیم مرجعی را بیابیم كه حكم اخلاقی صادر كند و ضامن اجرای درست احكام اخلاقی باشد.
اخلاق تمییز خوب و بد و حكم شخص به خود برای ادای فعل خوب و اعراض از بدی در موقع خاص است. صرف نظر از اینكه این حكم صوری بنظر می رسد و می توان همه اشكال هایی كه به اخلاق صوری كانت وارد شده است بر آن هم وارد دانست، عیب بزرگ تری هم بر آن می توان گرفت و آن این است كه صفت حكم اخلاقی، كلّی بودن آن است و حكم اخلاقی، فرمانی خطاب به شخص معین نیست، بلكه همه باید به آن عمل كنند و اگر نكنند اخلاقی نیستند. این بحث اگر به جایی برسد، شاید مشكل صوری بودن اخلاق كانت تا حدی روشن و حتی حل شود. چنان كه می دانیم در مورد نظر كانت شارحان با هم اختلاف دارند. یكی اخلاق كانت را صوری محض می داند و یكی دیگر كانت را خونسرد به مادّه فعل اخلاقی نمی شناسد. آنچه در آن اختلاف نیست این است كه منشاء قانون و اخلاق دل ماست. (البته این دل با هیجانات و احساسات و عواطف و حتی با ملاحظات نسبت و سر و كاری ندارد) یعنی وظیفه بانگ باطن هر شخص است و كسی كه این بانگ را نشنیده است هر فعل خوبی كه انجام دهد، در حقیقت فعلش به صفت اخلاقی متّصف نمی گردد، هرچند كه وقتی از بیرون نظر می كنند آنرا كمال اخلاق ببینند. این بانگ خطاب به شخص است و نه خطاب به همه مردم؛ مگر آنكه خطاب را موعظه و دعوت به اخلاقی بودن و ادای فعل اخلاقی بدانیم. ولی آیا دعوت به اخلاق و اخلاقی بودن و موعظه و نصیحت عامه مردمان (اینجا بحث از موعظه و نصیحت در مورد و مقام خاصّی نیست) یك فعل اخلاقی است؟ به عبارت دیگر آیا اگر كسی بگوید راستگویی خوب است و دروغ نباید گفت و در امانت نباید خیانت كرد، فعل اخلاقی به جا آورده است؟ این سخنان را اگر كسی بگوید كه شغلش موعظه است، وظیفه شغلی خودرا به جا آورده است و لااقل در نظر كانت كار او را اخلاقی نمی توان دانست. ولی دعوت به اخلاقی بودن در اصل، بنیان گذاری ارزش ها است. بنیان گذاری ارزش ها را نمی توان اخلاق و امر اخلاقی دانست، اما اگر ارزش‎ها نباشد، اخلاق هم نیست. پس ارزش ها شرط اخلاق و اساس و مبنای آن است. مشكلی كه در اینجا پیش می آید این است كه آیا مبنای اخلاق قبل از فعل اخلاقی وجود دارد و ارزش ها سابق بر فعل هستند؟
در ظاهر و با فهم عادی این تقدم و سبق مسلّم است و دلیل مسلّم بودنش این است كه اگر ارزش ها نباشد، فعل به اخلاقی و غیراخلاقی متّصف نمی گردد و ملاكی برای خوبی و بدی و فضیلت و رذیلت وجود ندارد و هیچ فعل را بر فعل دیگر ترجیح نمی توان داد اما قضیه را طور دیگر هم می توان دریافت. با تصدیق این مدلول كه ارزش ها قائم به فاعل فعل و به اراده اشخاص نیستند و صفتی مستقل از اراده های فردی و جمعی دارند، می توان پرسید كه ارزش ها بدون فعل چه مدلول دارند و اگر فعل نبود ارزش چگونه و در كجا ظاهر می شد؟ می گویند ظهور ارزش ها در افعال و اعمال به استقلال آنها آسیبی نمی زند. این گفته قابل تأمل است اما هنوز نپرسیده ایم ارزش هایی كه در وضعیت خاص وجود دارند چیستند و مگر جز افعال هستند؟ وقتی گفته می شود ارزش سابق و مقدّم بر فعل است مراد مدلول بسیط ارزش هاست. یعنی ارزش ها در مرحله ای كه هنوز تعیّن ندارند، سابق بر فعل هستند. اگر نمی توانیم «خوب» را تعریف نماییم از آن روست كه «خوب» یك ادراك بسیط است و بسیط را نمی توان تعریف كرد. ارزش ها از آن جهت وجود دارند كه فعل انسانی (فعل اختیاری) وجود دارد چنان كه اگر آدمی و فعل انسانی نبود، ارزش هم مدلول نداشت. پس ارزش ها را در نسبت با وجود تاریخی انسان منظور باید كرد و حكم مربوط به تقدّم ارزش ها بر افعال را با دقت بیشتر به زبان آورد.
ارزش ها مقدّم بر افعال هستند. آنها حتی بر وجود فردی و جمعی آدمیان نیز تقدم دارند اما از امكان های فعل و عملی كه در مقابل آدمی قرار دارند، منفك نمی شوند. به عبارت دیگر ارزش ها وقتی وجود انضمامی پیدا می كنند كه آدمی ناگزیر می شود از میان امكان های متفاوت یكی را برگزیند و ادای فعلی را به عهده بگیرد و از افعالی رو بگرداند. در اینجاست كه اخلاق و حقوق به هم نزدیك می شوند. درست است كه قانون حقوقی بیرون از وجود فرد است و قانون اخلاق را خود می یابد و مقرّر می دارد، اما این هر دو مظهر سلامت وجود آدمی هستند و آدمی زمانی در خانه امن و سلامت مقیم می شود و رفتار شخصی و اجتماعی اش درست و به قاعده سامان می یابد كه افقی روشن فرا روی او گشوده شده باشد كه مردمان را متوجه مقصد مشترك كند و در كار و بار و فكر و ذكرشان هماهنگی پدید آورد.
در این شرایط و صرفاً در این شرایط است كه قانون خوب وضع می شود و مرز میان صلاح و فساد و روا و ناروا و خوب و بد را می توان شناخت. این هماهنگی كه گفتیم هیچ گاه كامل و تمام نیست و گاهی نیز كار عالم به پریشانی و آشفتگی می كشد. اگر عالم همواره هماهنگ بود و آدمیان در نسبت هایشان با عالم و آدم و مبداء چیزها وضع متعادل داشتند، پیدایش حقوق وجهی پیدا نمی كرد اما آدمی در یك جا و با یك نسبت نمی ماند و عالم بشری كه تاریخی است مثل یك ماشین نمی چرخد و تابع قوانین مكانیكی نیست. آدمی كه توانسته است عهد ببندد همواه می تواند عهد خودرا بشكند. به جهت اینكه عهد محفوظ بماند ضمانت هایی پدید می آید. همچون این ضمانت ها قواعد و ضوابط حقوقی است.
آنجا كه اخلاق به مدلول بسیار وسیع كاری از پیش نمی برد، حقوق وارد می شود تا جلوی خروج از نظم را بگیرد. اینكه حقوق در چه شرایطی از عهده این كار بر می آید و آیا حفظ هر نظمی موجّه است، مسئله دیگری است. اینجا اخلاق باید حكم كند اما باز می توان اظهار داشت كه اخلاق از كجا می آید و وقتی اخلاق در مقابل نظم موجود قرار می گیرد، كیست كه باید در این اختلاف و تقابل حكم كند و با چه ملاكی در این باب می توان حكم كرد. آنچه در این مقام می توان اظهار داشت كه حقوق قائم به اخلاق و مسبوق به آن است و همواره به دنبال آن و ناظر به آن بوده است. البته حقوق بیشتر به صلاح و نظم اجتماعی نظر دارد و اخلاق لااقل چنانكه كانت گفته است در بند مصلحت بینی نیست. ولی مگر می توانیم منكر شویم كه اخلاق عین صلاح است؟ باید با فساد مقابله نمود. در اینجا است كه باید گفت اخلاق را هم از مصلحت كلی مردمان جدا نمی توان انگاشت.
* رئیس فرهنگستان علوم
* انتشار یافته در روزنامه سازندگی، مهر ماه 98



منبع:

1398/08/03
22:52:31
5.0 / 5
4621
تگهای خبر: فرهنگ , قانون
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۳